سید جواد مظلومى، مجله ی میقات حج شماره 50
خانه خدا، بنا به روایتى، به جهت چهارگوش بودنِ بنایش، به «کعبه» شهرت یافت(1) و هر یک از گوشههاى آن «رکن» خوانده شد و از درون، زاویههایش «کنج» نام گرفت.(2) گرچه ارکان، به ملاکهاى گوناگون، نامهاى مختلفى دارند، ولى گاه در نوشتههاى متفاوت و یا حتى در ضمن یک متن، عنوان واحدى به بیش از یک رکن اسناد داده شده است.
در این نوشته، پس از تبیین عناوین مورد اتفاق، به مهمترین و شایعترین اختلاف موجود نیز مىپردازیم و در نقل اقوال گوناگون، اشارهاى به برخى خطاهاى نادر هم خواهیم داشت.
رکن اسود؛ از آن روى که حجرالأسود در آن است، به این اسم خوانده شد و چون آغاز و انجام هر طوافى باید از امتداد حَجَر باشد و استلام حجرالأسود از آداب مشترک طواف در میان همه مذاهب اسلامى است؛ نام «رکن اسود» به صورت مکرّر در متون به کار رفته و همه بر مصداقى واحد دلالت دارند. حتى این کثرت استعمال بهگونهاى است که هرگاه عنوان رکن به صورت مطلق و بدون انضمام قرینهاى به کار رود و منظور رکن خاطى باشد، به رکن اسود انصراف خواهد داشت(3) و حتى گاه خود حجرالأسود رکن خوانده شده است.(4)
نامهاى ارکان، به اعتبار جهات چهارگانه:
از آنجاکه رکنهاى چهارگانه کعبه، با اختلاف ناچیزى، در سمت جهات چهارگانه اصلى قرار دارد، هر رکن به اعتبار جهت جغرافیایى، نامى خاص گرفته است؛ یعنى رکن اسود که در سمت شرق واقع است، «رکن شرقى» نامیده شده و رکنهاى بعدى، به ترتیبى که در طواف پیموده مىشوند، رکنهاى شمالى، غربى و جنوبى نام گرفتهاند.
نامهاى ارکان کعبه
سید جواد مظلومى، مجله ی میقات حج شماره 50
خانه خدا، بنا به روایتى، به جهت چهارگوش بودنِ بنایش، به «کعبه» شهرت یافت(1) و هر یک از گوشههاى آن «رکن» خوانده شد و از درون، زاویههایش «کنج» نام گرفت.(2) گرچه ارکان، به ملاکهاى گوناگون، نامهاى مختلفى دارند، ولى گاه در نوشتههاى متفاوت و یا حتى در ضمن یک متن، عنوان واحدى به بیش از یک رکن اسناد داده شده است.
در این نوشته، پس از تبیین عناوین مورد اتفاق، به مهمترین و شایعترین اختلاف موجود نیز مىپردازیم و در نقل اقوال گوناگون، اشارهاى به برخى خطاهاى نادر هم خواهیم داشت.
رکن اسود؛ از آن روى که حجرالأسود در آن است، به این اسم خوانده شد و چون آغاز و انجام هر طوافى باید از امتداد حَجَر باشد و استلام حجرالأسود از آداب مشترک طواف در میان همه مذاهب اسلامى است؛ نام «رکن اسود» به صورت مکرّر در متون به کار رفته و همه بر مصداقى واحد دلالت دارند. حتى این کثرت استعمال بهگونهاى است که هرگاه عنوان رکن به صورت مطلق و بدون انضمام قرینهاى به کار رود و منظور رکن خاطى باشد، به رکن اسود انصراف خواهد داشت(3) و حتى گاه خود حجرالأسود رکن خوانده شده است.(4)
نامهاى ارکان، به اعتبار جهات چهارگانه:
از آنجاکه رکنهاى چهارگانه کعبه، با اختلاف ناچیزى، در سمت جهات چهارگانه اصلى قرار دارد، هر رکن به اعتبار جهت جغرافیایى، نامى خاص گرفته است؛ یعنى رکن اسود که در سمت شرق واقع است، «رکن شرقى» نامیده شده و رکنهاى بعدى، به ترتیبى که در طواف پیموده مىشوند، رکنهاى شمالى، غربى و جنوبى نام گرفتهاند.
وضوح و ثبات جهات چهارگانه، از عللى بوده که جز در مواردى نادر اختلافى را در این اسامى مشاهده نمىکنیم.
نظریه مخالف اول: قرار گرفتن حَجَرالأسود در رکن شمالى
به این مدعا در دو شکل اشاره شده است:
1- نخست در کتب لغت، داستان ذیل از طواف نقل شده که رکن بعد از اسود را رکن غربى نامیده است که در نتیجه باید رکن اسود را رکن شمالى فرض نمود.
طاف رضی اللّه تعالى عنه بالبیت مع فلان، فلمّا انتهى إلى الرکن الغربی الَّذی یلى الحجر الأسود. قال له: أ لا تستلم؟ فقال له: انفذ عنک؛ فان النّبی صلىاللهعلیهوآله لمیستلمه.
این خبر علاوه بر الفائق(5) (قرن ششم) در کتابهاى النهایه فى غریب الحدیث(6) (قرن هفتم) و لسان العرب(7) (قرن هشتم) نیز تکرار شده است.
این نقل در کتب روایى اهل سنت با تفصیل بیشترى از زبان یعلى بن امیّه آمده است که:
«یعلى بن أمیّة قال: کنت مع عمر فاستلم الرکن، قال یعلى: و کنت ممّا یلی البیت فلمّا بلغت الرکن الغربی الّذِی یلی الأسود و حدرت بین یده لأستلم، فقال: ما شأنک؟ قلت أ لا تستلم هذین؟ فقال أ لم تطف مع رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله ؟ فقلت: بلى قال أ رأیته یستلم هذین الرکنین؛ یعنی الغربیین؟ قلت: لا، قال: فلیس لک فیه اسوة حسنة؟ قلت: بلى، قال: فانفذ عنک.»
خبر با اختلافى اندک، علاوه بر کتب روایى قرن دوم؛ همچون مسند احمدبن حنبل(8) و المصنف(9)، در مجامعى مانند کنزالعمال(10) نقل شده است. علاوه بر اینکه در نقل دیگرى از مسند احمد بن حنبل(11) و کنز العمال(12) داستان را یعلىبن امیه به خلیفه سوم اسناد مىدهد.
از ادامه خبر به خوبى دانسته مىشود دو رکن غربى و شمالى، که در مجاورت حِجر اسماعیل قرار دارند، از باب تغلیب، «غربیین» خوانده شدهاند و سپس جهت تمییز رکن شمالى از رکن غربىِ حقیقى، قید «الّذی یلی الأسود» به عنوان قیدى احترازى در متن ذکر شده است.
2- در کتاب معجم البلدان از ابو عراره نقل شده است که:
«و هو (الحجر الأسود) فی الرکن الشمالی».(13)
این گفته با نقلهاى دیگر مصنف تعارض دارد:
«و الحجر الأسود على الرکن الشرقی.»(14)
«و جعل ابراهیم... عرضها فی الأرض اثنین و ثلاثین ذراعا من الرکن الأسود إلىالرکن الشمالی الّذِی عند الحجر».(15)
نظریه مخالف دوم: قرار گرفتن حَجرالأسود در رکن جنوبى
در کتاب معجم الفاظ الفقه الجعفرى آمده است:
«الحجر الأسود یقع فی الرکن الجنوبى من أرکان الکعبة و یعرف هذا الرکن باسمه فیقال له رکن الحجر الأسود».(16)
این تعبیر با عبارت دیگر همین متن، در تعارضاست؛ زیرا اولاً: رکنهاى بعداز اسود را که در مجاورت حجراسماعیل قرار دارند به ترتیب شمالى و غربى مىخواند که در نتیجه باید رکن اسود شرقى محسوب شود:
«یحیط بها (حجر اسماعیل) جدار على شکل نصف دائرة، طرفاه إلى زاویتی البیت الشمالیة والغربیة».(17)
ثانیاً: در جاى دیگر، اسود را در جهت جنوب شرقى معرفى مىکند:
«الرکن الیمانی: رکن الکعبة الجنوبی الغربی... و الرکن الجنوبی الشرقی هو الحجر الأسود».(18)
به نظر مىرسد که این ناهمخوانى، از انحراف اندکِ ارکان، از جهات چهارگانه ناشى مىشود؛ زیرا با دید دقیق جغرافیایى، رکن اسود مقدارى از مشرق به سمت جنوب انحراف دارد و همانگونه که به تسامح غالباً شرقى محسوب مىشود، مؤلف محترم نیز آن را جنوبى فرض کرده است. هر چند با توجه به انحراف کمتر از ده درجه رکن اسود از سمت شرق، جنوبى نامیدن آن تسامحى غیر متداول است.
نامهاى ارکان به اعتبار کشورها:
ارکان کعبه به جهت سرزمین و کشورهایى که در امتدادشان قرار دارند، به نام رکنهاى «یمانى»، «شامى» و «عراقى» خوانده شدهاند.
رکن یمانى؛ در طواف، آخرین رکن هر شوط است و پیش از رکن اسود قرار دارد و هیچ اختلافى در مصداقش دیده نمىشود. این رکن را چون در جهت کشور یمن واقع شده ویا چون بهدست ابىّبن سالم یمنى ساخته شده، به این نام خواندهاند:
و ذکر قوم:
إنّ «أبیّ بن سالم الکلبی» ورد مکة و قریش تبنی البیت، و تشاجروا فی إخراج النفقة، فسألهم أن یولوه رکناً من أرکانه، فولّوه الربع الّذِی فیه الرکن الیمانی، فبناه. فسمّى الیمانی. و قال شاعرهم:
لنا أیمن البیت الّذِی تعبدونه وراثة ما بقی أبیّ بن سالم
و أکثر الناس على أنّه سمی: یمانیا؛ لأنّه من شق الیمن».(19)
رکن عراقى و شامى؛ این دو رکن براساس جهات جغرافیایى مناطق متناظر، در طواف به همین ترتیب قرار دارند ولى به ندرت ادعا شده که رکن دوم طواف شامى و رکن بعدى عراقى نامیده مىشود که در این صورت ترتیب ارکان، خلاف سیاق معهود خواهد بود؛ همانند دیدگاههاى ذیل:
اول: نظریه محمدبن احمدبن محمد نهروانى (متوفاى 990) در کتاب الإعلام بأعلام بیتاللّه الحرام:
«قال الأزرقی ـ رحمه اللّه ـ تعالى فی تاریخه عن ابن إسحاق إنّ الخلیل علیهالسلام لما بنى البیت، جعل طوله فی السماء سبعة أذرع و جعل طوله فی الأرض من قبل وجه البیت الشریف منالحجر الأسود إلى الرکن الشامی اثنین و ثلاثین ذراعا و جعل عرضه فی الأرض من قبل المیزاب من الرکن الشامی إلى الرکن الغربی الّذِی یسمّى الآن الرکن العراقی اثنین و عشرین ذراعا و جعل طوله فی الأرض من جانب رکن ظهر البیت الشریف من الرکن الغربی المذکور إلى الرکن الیمانی إحدى و ثلاثون ذراعا و طول عرضه فی الأرض من الرکن الیمانی إلى الحجر الأسود عشرون ذراعا».(20)
باید توجه داشت که علاوه بر اتفاق تاریخنگاران بر ارتفاع نُه ذراعى کعبه در بناى حضرت ابراهیم علیهالسلام ، در اخبار مکه ازرقى هم، که منبع نقل مذکور است، به جاى کلمه «سبعه»، «تسعه» آمده است.(21) و حتى در بخش دیگرى از متن، نهروالى هم به این ارتفاع تصریح مىکند:
«و کان طول الکعبة قبل قریش تسعة».(22)
در تلخیص کتاب، که به قلم عبدالکریم ابن محبّالدین نهروالى قطبى است، هر چند بخشى از عبارت به خطا ساقط گردیده ولى ارتفاع کعبه همان نُه ذراع قید گشته است.(23)
دوم: در فصلى نیز که قطبى به تلخیص افزوده، بر همان مدعاى غیر متداول تأکید دارد:
«فطولها من الحجرالأسود إلى الرکن الشامی واحد و عشرون ذراعا و من الرکن الشامی إلى الرکن العراقی سبعة عشر ذراعا و ثلثا ذراع (و من الرکن العراقی إلى الرکن الیمانی أحد و عشرون ذراعا و ثلثا ذراع) و من الرکن الیمانی إلى الحجر الأسود ثمانیة عشر ذراعا».(24)
سوم: در معجمالبلدان نیز آمده است:
«و جعل إبراهیم طولها فی السماء سبعة أذرع و عرضها فی الأرض اثنین و ثلاثین ذراعا من الرکن الأسود إلى الرکن الشمالی الّذِی عند الحجر، و جعل مابین الرکن الشامی إلى الرکن الّذِی فیه الحجر، اثنین و ثلاثین ذراعا و جعل طول ظهرها من الرکن العراقی إلى الرکن الیمانی، احدا و ثلاثین ذراعا و جعل عرض شقها الیمانی من الرکن الأسود إلى الرکن الیمانی، عشرین ذراعا».(25)
این اندازههاى کعبه را ازرقى اینگونه نقل مىکند:
«و جعل طوله فی السماء تسعة أذرع و عرضه فی الأرض اثنین و ثلاثین ذراعا من الرکن الأسود إلى الرکن الشامی، الّذِی عند الحجر من وجهه و جعل عرض مابین الرکن الشامی إلى الرکن الغربی الّذِی فیه الحجر، اثنین و عشرین ذراعا وجعلطول ظهرها منالرکن الغربی إلى الرکن الیمانی، أحد و ثلاثین ذراعا وجعل عرض شقها الیمانی من الرکن الأسود إلى الرکن الیمانی عشرین ذراعا».(26)
در مورد اختلاف اندازهها در دو متن، مىتوان گفت که علاوه بر خطاى در نقل ارتفاع بناى ابراهیمىِ کعبه، شکل حاصل از اندازههاى مذکور در معجم البلدان، ذوزنقهاى با ابعاد 32،32،31،20 ذراع خواهد بود که خلاف واقعیت مشهود است. لذا به نظر مىرسد نسخه مرجع تصحیح کتاب و یا شیوه تحقیق مصحّح، از آشفتگى آشکارى رنج مىبرد.
در تعیین مصداق ارکان عراقى و شامى، دو دیدگاه متضاد مشهود است:
الف: رکن عراقى همان رکن اسود و رکن شامى نیز رکن شمالى است. پس رکن بعدى در این دیدگاه نامى بجز رکن غربى نخواهد داشت.
ب: رکن عراقى رکن شمالى و رکن شامى رکن غربى است و رکن اسود به اسمى بر اساس مناطق نامیده نمىشود.
دیدگاه دوم اکنون از اشتهار بیشترى برخوردار است و در متون معاصرى همچون آثار اسلامى مکه و مدینه پذیرفته شده(27) و مبناى اطلس اماکن مکه مکرمه و مدینه منوره نیز قرار گرفته است.(28) هرچند در کتاب حج و عمره در قرآن و حدیث نقشهاى آمده که مطابق دیدگاه اول ترسیم شده است.(29)
دلایلى را که براى اثبات هر یک از دو دیدگاه مىشود اقامه کرد، در ضمن گروههایى بررسى مىکنیم:
1- روایات اهل بیت علیهمالسلام
در تأیید دیدگاه اول مىتوان به روایات زیر تمسک کرد:
روایت اول:
«أحمد بن محمدبن عیسى عن إبراهیم بن أبی محمود، قال: قلت للرضا علیهالسلام : أستلم الیمانی و الشامی و الغربی؟ قال نعم».
این روایت را شیخ طوسى در کتابهاى تهذیب(30) و استبصار(31) نقل کرده و در مجامع ثانویه مانند کتاب وسائل الشیعه(32) آمده است. چون استحباب استلام حجر الأسود قطعى بوده، استلام ارکان دیگر مورد سؤال قرار گرفته و روشن است که رکن شامى غیر از رکن غربى است و باید بر رکن شمالى منطبق باشد. شیخ طوسى نیز در ذیل روایت رکن اسود را عراقى مىنامد و در باره دو رکن شامى و غربى مىفرماید:
«و یجوز أن یکون رسولاللّه صلىاللهعلیهوآله لم یستلمهما لأنّه لیس فی استلامهما من الفضل و الترغیب فی الثواب ما فی استلام الرکن العراقی و الیمانی».(33)
روایت دوم:
«و فی روایة أخرى کان لبنی هاشم من الحجر الأسود إلى الرکن الشامی».
این روایت در کافى(34) و کتاب من لایحضره الفقیه(35) نقل شده است.
چنانکه در اخبار مکه نقل شده(36) هنگامى که قریش در سال پنجم پیش از بعثت، بناى کعبه را تجدید مىکردند، بازسازى دیوارهاى کعبه در میان قبایل قریش بطاح، با قرعه تقسیم گردید و با توجه به تعدد قبایل، هیچ گروهى عهدهدار بیش از یک دیوار نشد. پس، از این حدیث استفاده مىشود که دو رکن اسود و شامى مجاورند و لذا رکن شامى در جهت شمال قرار خواهد داشت.
علامه محمدتقى مجلسى در روضة المتقین(37) و علاّمه محمد باقر مجلسى در بحار(38) پس از نقل روایت از کتاب کافى، آوردهاند که در برخى نسخههاى کافى بهجاى شامى، یمانى بوده است که در آن صورت براى استدلال مفید نخواهد بود؛ ولى از آنجا که کتابهایى همچون وسایل الشیعه(39) و مستدرک الوسایل(40) روایت را به همین شکل از کافى نقل کردهاند و حتى در شرح خود علاّمه مجلسى(41) نیز متن به شکل حاضر نقل شده و در نسخههاى خطى موجود فعلى نیز هیچ نشانهاى از صورت دیگر نیست، باید نسخه حاضر را صحیح و روایت را وافى به مقصود فرض کرد.
روایتهاى مؤیدِ دیدگاه دوم عبارتاند از:
الف: «و قال الصادق علیهالسلام : إن تهیأ لک أن تصلّی صلواتک کلّها الفرائض و غیرها عند الحطیم فافعل فإنّه أفضل بقعة على وجه الأرض و الحطیم مابین باب البیت و الحجر الأسود و هو الموضع الّذِی فیه تاب اللّه عزّ و جلّ على آدم علیهالسلام ، و بعده الصلاة فی الحجر أفضل، و بعد الحجر مابین الرکن العراقی و باب البیت و هو الموضع الّذِی کان فیه المقام، و بعده خلف المقام حیث هو الساعة، و ما قرب من البیت فهو أفضل إلاّ أنّه لایجوز لک أن تصلّی رکعتی طواف النساء و غیره إلاّ خلف المقام حیث هو الساعة».
اینروایتدرکتابمنلایحضره الفقیه(42) وارد شدهاست وچون از نظر فضیلت، اولین رتبه به فاصله رکن اسود و درِ خانه و سومین رتبه به محلّى اختصاص دارد که میان در کعبه و رکن عراقى است، آشکار مىگردد که رکن بعد از اسود، عراقى نامیده شده است.
متن روایت در برخى از نسخههاى خطى کتاب وسائل، به شکل مذکور و در برخى نسخهها به تعبیر «مابین الرکن الشامی و باب البیت» آمده است؛ لذا در نسخه اسلامیه تعبیر «العراقى» در داخل پرانتز به دنبال «الشامى» ذکر شده است(43) و در نسخه آلالبیت، در پاورقى به این اختلاف اشاره شده(44) ولى از آنجا که در شروح نیز همچون لوامع صاحبقرانى و روضةالمتقین تعبیر عراقى آمده، و این در حالى است که شارح متوجه غیر متعارف بودن این عنوان بوده و در هر دو متن کوشیده است بگونهاى کاربرد واژه را توجیه کند، باید صحت نسخههاى فعلى فقیه را بپذیریم.
علامه محمد تقى مجلسى در شرح این روایت مىنویسد:
«الرکن العراقی الّذِی هو مشهور الآن بالشامی و هو محاذ للقطب الشمالی تقریبا».(45)
و در لوامع صاحبقرانى تأکید شده است که:
«رکن عراقى که مذکور است، رکنى است که مشهور است به رکن شامى».(46)
یعنى ظاهر روایت بر خلاف قول مشهور است که بر دیدگاه اول منطبق است. ایشان در شرح حدیثى دیگر نیز از قائلان دیدگاه دوم به عنوان «بعض» تعبیر مىنمایند و اشارهاى به شهرت دیدگاه اول دارند:
«و ظاهرا مراد از رکن شامى در اینجا رکنى است که از رکن حجر که مىگذرند به آن مىرسند و بعضى این رکن را عراقى مىگویند».(47)
این روایت را به انضمام سه روایت بعدى، علامه مجلسى در کتاب بحار(48) از نوشته شیخ محمد بن على جبعى (جدّ شیخ بهائى) و او از نوشته شهید اول نقل کرده است و سپس در کتاب مستدرک الوسائل به نقل از بحار وارد شده است.(49) از طرف دیگر روایت در ضمن متنى طولانى در کتاب فقه الرضا علیهالسلام نیز ذکر شده است،(50) هر چند اعتبار و استناد این کتاب، خود مورد مناقشه جمعى از محققان است؛(51) ولى معتقدان به صحت کتاب، روایت را در تألیفات خود همچون بحار(52) و مستدرک الوسائل(53) نقل کردهاند.
روایت دوم در نسخه دیگرى از کتاب فقه الرضا علیهالسلام که به دست علامه مجلسى رسیده بوده، آمده است:
«فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى بَابِ الْبَیْتِ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ إِنَّ الْبَیْتَ بَیْتُکَ، وَ الْحَرَمَ حَرَمُکَ، وَ الْعَبْدَ عَبْدُکَ، هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ. ثُمَّ تَطُوفُ فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى رُکْنِ الْعِرَاقِ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الشَّکِّ وَ الشِّرْکِ وَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ دَرَکِ الشَّقَاءِ وَ مَخَافَةِ الْعِدَى وَ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ وَ الْحِرْمَانِ وَ الْمُنَى وَ الْفَتْقِ وَ غَلَبَةِ الدَّیْنِ آمَنْتُ بِکَ وَ بِرَسُولِکَ وَ وَلِیِّکَ رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالاْءِسْلاَمِ دِیناً وَبِمُحَمَّدٍ صلىاللهعلیهوآله نَبِیّاً وَ بِعَلِیٍّ علیهالسلام وَلِیّاً وَ إِمَاماً وَ بِالْمُوءْمِنِینَ إِخْوَاناً، فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى تَحْتِ الْمِیزَابِ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ أَظِلَّنِی تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِکَ یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّکَ آمِنِّی رَوْعَةَ الْقِیَامَةِ وَ أَعْتِقْنِی مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ رِزْقِی مِنَ الْحَلاَلَ وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، وَ اغْفِرْ لِی وَ تُبْ عَلَیَّ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمِ، فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى الرُّکْنِ الشَّامِیِّ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ اجْعَلْهُ حَجَّةً مَقْبُولَةً وَ ذَنْباً مَغْفُوراً وَ سَعْیاً مَشْکُوراً وَ عَمَلاً مُتَقَبَّلاً تَقَبَّلْ مِنِّی کَمَا تَقَبَّلْتَ مِنْ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِکَ وَمُوسَى کَلِیمِکَ وَ عِیسَى رُوحِکَ وَ مُحَمَّدٍ صلىاللهعلیهوآله حَبِیبِکَ، فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى الرُّکْنِ الْیَمَانِیِّ فَقُلِ: اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الاْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ».(54)
روایت را مستدرک الوسائل نیز به نقل از بحار الأنوار ذکر کرده است.(55) چون ادعیه وارده در روایت به ترتیب طواف مىباشد، باید رکن عراقى بعد از درِ کعبه قرار گیرد، پس بر همان رکن شمالى منطبق مىگردد.
چون این بخش در متن مصحّح فقه الرضا علیهالسلام موجود نبوده، علامه کلّ نسخه را برخلاف شیوه معمول در یک محل ضبط نمودهاند.(56) از سوى دیگر استدلال به گفتار یا رفتار اشخاصى همچون ابن عباس، جابربن عبداللّه، عبداللّه بن عمر، عایشه، انس بن مالک و عبداللّه بن مسعود و نقل تردید علما در چگونگى حجّ قران و اعلام نظر به شیوه اجتهاد ظنى و نه علم یقینى با مرجعیت علمى ائمه علیهمالسلام سازگار نیست. این مجموعه اگر قرائن عدم اعتبار روایت نباشد، نشانهاى روشن بر تقیهاى آشکار است که تمسک به حدیث را با اشکال روبهرو مىسازد.
2- کتب فقهى شیعه
ارکان کعبه در ضمن چند مسأله در کتابهاى فقه مورد بحث قرار گرفته است. دربرخى ازمسائل، مصداق خارجى موضوع تبیین نمىگردد و تنها بعضى از منابع با ذکر ویژگىهاى فعلى، رکن مورد نظر را تعیین مىنمایند. در این فصل فهرست مسائل فقهى و موارد تصریح و یا اشاره به مصادیق ارکان را پى مىگیریم.
مسأله اول: بحث قبله
دربسیارى ازکتب فقهى، به یک یا چند شیوه ذیل، دیدگاه اول تأیید شده است:
1- ارکان چهارگانه کعبه عبارتاند از: رکنهاى عراقى، شامى، غربى و یمانى که تفکیک رکن «شامى» و «غربى» قرینه پذیرش دیدگاه اول است؛ مانند:
حمزة بن عبد العزیز دیلمى (متوفاى 448ق.) در کتاب المراسمالعلویه مىنویسد:
«و النّاس یتوجّهون إلى الأرکان، فالغربی لأهل المغرب و الشرقی لأهل المشرق و الیمانی لأهل الیمن و الشامی لأهل الشام».(57)
شیخ طوسى (متوفاى 460) در کتابهاى المبسوط ،(58) النهایه ،(59) الجمل و العقود ،(60) و الاقتصاد ،(61) علاوه بر آنچه در الاستبصار گذشت، بر این مبنا تأکید مىکند.
اصباح الشریعه(62) در بحث قبله(63) و ابن حمزه طوسى (متوفاى 560) در کتاب الوسیله الى نیل الفضیله(64) نیز عبارتى مشابه دارند.
ابو الفضل شاذان بن جبرئیل در کتاب «ازاحة العلّه» که بنا بر گزارش بحار(65) در سال 558 ق. تألیف نموده بحث مبسوطى را درباره قبله مناطق و شهرهاى مختلف طرح مىکند که بنا به نقل شهید اول چنین است:
«إنّ العراق و الخراسان و ما کان فی حدود ـ مثل الکوفة و بغداد و حلوان إلى الرى ومرو وخوارزم ـ یستقبلون الباب و المقام... و أهل سمیساط و الجزیرة إلى باب الأبواب یتوجّهون إلى حیثیقابلما بینالرکن الشامی إلى نحو المقام... و أهل الشام إلى منتهى حدوده یستقبلون المیزاب إلى الرکن الشامی... و أهل مصر و الاسکندریه و القیروان إلى السوس الأقصى من المغرب إلى البحر الأسود یستقبلون ما بین الرکن الغربی إلى المیزاب... و أهل الحبشة و النوبة یستقبلون مابین الرکن الغربی و الیمانی».(66)
این بخشهاى کتاب با تفاوتهاى ناچیزى در کشف اللثام(67) و بحار(68) نیز نقل شده است.
2- حجرالأسود در رکن عراقى قرار گرفته و یا رکن اسود عراقى نیز نامیده مىشود، مانند:
شیخ طوسى در کتاب مصباح المتهجّد تأکید مىکند:
«و أهل العراق یتوجّهون إلى الرکن العراقی و هو الرکن الّذِی فیه الحجر و أهل الیمن إلى الرکن الیمانی و أهل المغرب إلى الرکن الغربی و أهل الشّام إلى الرکن الشامی».(69)
سید ابن طاووس (متوفاى 664) در فلاح السائل ،(70) محقق حلّى (متوفاى 676) در شرایع الاسلام ،(71) و علاّمه حلّى (متوفاى 726) در تذکرة الفقهاء ،(72) و قواعد الأحکام(73) نیز با عباراتى مشابه به این دیدگاه تصریح مىکند.
محقق اردبیلى (متوفاى 993) در بحث اوقات نماز مىگوید:
«لهذا یقال قبلة العراق الرکن الّذِی فیه الحجر و یراد الحائط الّذِی فیه الباب لأنّا نجد قبلة العراق (على ما وضع الجدى) قریب الباب کمن یقف عند المقام منحرفا إلى جانب الرکن کما مر».(74)
سید على طباطبایى (متوفاى 1231) بر مبناى دیدگاه اول مىفرماید:
«فاهل المشرق و هم أهل العراق و من والاهم وکان جهتهم إلى أقصى المشرق وجنبیه ممّا بینه و بین الشمال و الجنب إلى الرکن الّذِی یلیهم و هو الرکن العراقی الّذِی فیه الحجر الأسود و أهل المغرب إلى الغربی و أهل الشام إلى الشامی و أهل الیمن إلى الیمنی».(75)
آقا رضا همدانى (متوفاى 1322) در کتاب مصباح الفقیه در این باره مىنویسد:
«و أهل کلّ اقلیم یتوجّهون إلى سمت الرکن الّذِی على جهتهم فاهل العراق إلى العراقی و هو الّذِی فیه الحجر و أهل الشام إلى الشامی والمغرب إلى المغربى و الیمن إلى الیمانی».(76)
3- شرقیان به رکن عراقى رو مىکنند پس رکن عراقى در جهت شرق قرار دارد و چون حجرالأسود نیز در رکن شرقى است این دو رکن بر یکدیگر منطبقاند:
شیخ مفید (متوفاى 413) در کتاب مقنعه تصریح مىکند:
«فجعل الرکن الغربی لأهل المغرب و الرکن العراقی لأهل العراق و أهل المشرق و الرکن الیمانی لأهل الیمن و الرکن الشامی لأهل الشام».(77)
در کتاب اصباح الشیعه نیز آمده است:
«و یعرف أهل العراق و من یصلى إلى قبلتهم من أهل الشرق قبلتهم بکون الجدى...».(78)
یحیى بن سعید حلّى (متوفاى 689) در کتاب «الجامع للشرایع»(79) و علاّمه حلّى در «منتهى المطلب»(80) نیز بر این مبنا سخن گفتهاند.
محقق کرکى (متوفاى 940) در جامع المقاصد، علاوه بر شرح کلام علامه در قواعد(81) که بر دیدگاه اول مبتنى است، در مواردى به دیدگاه خود تصریح مىکند:
«فیکون الرکن العراقی لأهل المشرق».(82)
4- رکن یمانى و شامى بر یک قطر از کعبه و در مقابل یکدیگرند:
محقق کرکى در «جامع المقاصد» مىنویسد:
«و ربما یسأل فیقال أهل الشام یجعلون الجدى على المنکب الأیسر و هم فی مقابلة أهل الیمن فکیف یجعله أهل الیمن بین العینین و یجاب بأنّ أهل الشام یستقبلون المیزاب إلى الرکن الشامی و أهل الیمن یستقبلون المستجار و الرکن الیمانی فبینهم انحراف یسیر عن المقابلة».(83)
یعنى چون میان یمن و شام تقابل است، رکن شامى باید تقریبا در جهت مقابل رکن یمانى قرار گیرد و در نتیجه رکن بعد از رکن اسود باشد.
5- رکن شامى در مجاورت رکن اسود است:
فاضل هندى قبله اهل عراق را دیوار میان رکن شامى و عراقى مىداند و با وجود اشکال طرح شده، اطلاق عراقى بر رکن اسود را تأکید مىکند:
«إنّ العراق و ما والاه لما زادت على مکة طولاً و عرضا فلهم أن یتوجّهوا إلى ما یقابل الرکن الشامی إلى الرکن الحجر و بالجملة إلى أیّ جزء من هذا الجدار من الکعبة، فبأدنى تیاسر یتوجّهون إلى رکن الحجر و هو أولى بهم من أن یشرفوا على الخروج عن سمت الکعبة».(84)
و در جاى دیگر تأکید مىکند:
«والرکنالشامی و هو ثانی رکنى الجدار الّذِی فیه الباب لأهل الشام و من والاهم».(85)
شیخ جعفر کاشف الغطا (متوفاى 1228) نیز در کتاب خویش بر همین نکته تأکید مىورزد:
«ثالثا: بالنسبة إلى أوساط العراق کالکوفة و ما سامتها من موصل و ما حازاها إلى الحجاز و قبلتهم الرکن المشرقی المحاذی لمقام الحنبلی و بئر زمزم على ما قیل و الّذِی ظهر لی بعد الاختبار أنّه بین المشرقی الّذِی فیه الحجر و بین الرکن المسمّى بالشامی».(86)
در کتاب جواهر نیز آمده است:
«و اما الرکن الثانی من رکنى الباب فهو لأهلالشام وغیرهم».(87)
مسأله دوم: ادعیه طواف
دعاهاى مبسوطى به عنوان «مستحبات طواف» نقل شده است. این ادعیه که هریک باید در بخشى از طواف، در محاذات ارکان باب، میزاب و مستجار قرائت شوند، نشانگر ترتیب وقوع اجزاء و ارکان کعبه نیز مىباشند. این ترتیب بر دیدگاه اول منطبق است:
قاضى ابن برّاج (متوفاى 560) در کتاب «المهذب» مىنویسد:
«فإذا ابتدا به من الحجر الأسود و صار مقابل باب الکعبة دعا فقال... و إن کان نائبا من غیره ذکره و دعا له و مضى حتّى یقابل المقام فإذا جاز باب الکعبة و صار محاذیا للمقام قال... ثُمّ یقول فی طوافه بین کلّ موضعین ـ یقف بینهما للدعاء ـ... و یکثر من قرائة سورة إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فی طوافه حتّى یقابل الرکن الشامی فإذا قابله و صار محاذیا لطرف الحجر قال... ثُمّ یتقدّم حتّى یصیر محاذیا للمیزاب فإذا صار محاذیا لذلک من خارج الحجر فی ظهره نظر إلیه و صلّى على النبیّ صلىاللهعلیهوآله و قال... و یدور حوالى الحجر حتّى یسیر عند طوافه الآخر محاذیا للرکن الغربی، فإذا صار محاذیا فی ذلک قال... ثُمّ یقول بعد أن یجاوز الرکن الغربی قبل وصوله إلى الرکن الیمانی... ثُمّ یتقدّم حتّى یصلّ إلى المستجار و هو دون الرکن الیمانی قلیلاً فإذا صار کذلک فلیقل... ثُمّ یتقدّم إلى الرکن الیمانی فإذا صار عنده التزمه و وضع خدّه علیه فإن لم یتمکّن مسحه بیده ثُمّ یمسح بها وجهه و قال... ثُمّ یجوز حتّى یصیر بینه و بین الرکن الّذِی فیه الحجر الأسود و یقول... ثُمّ ینفد إلى الحجر الأسود فاذا وصل إلیه فقد تمم شوطا فیستلمه».(88)
ابن زهره حلّى(89) (متوفاى 585) و علىبن محمد قمى(90) (قرن هفتم) نیز در ادعیه طواف را با ترتیبى مشابه نقل مىکنند:
مسأله سوم: مستحبات خروج از کعبه
براى ورود به کعبه آدابى ذکر شده که تا خروج از آن نیز ادامه مىیابد. یکى از آداب خروج، اقامه دو رکعت نماز در برابر هر رکن است که باید با رکن شامى آغاز شود و با رکن اسود به انجام برسد. این ترتیب تنها در صورتى شامل هر چهار رکن خواهد بود که دو کن شامى و اسود مجاور یکدیگر باشند و این فقط در دیدگاه اول حاصل مىشود:
ابن حمزه در کتاب «الوسیله الى نیل الفضیله» مىنویسد:
«و صلّى رکعتین بإزاء کلّ رکن و بدأ بالرکن الشامی و ختم بالرکن الّذِی فیه الحجر».(91)
مسأله چهارم: استحباب استلام ارکان
در بیان استحباب استلام ارکان چهارگانه، گاه اسامى ارکان نیز ذکر مىگردد. تفکیک دو رکن غربى و شامى نشانگر اعتقاد به دیدگاه اول خواهد بود.
یحیى بن سعید حلّى در کتاب «الجامع للشرایع» مىفرمایند:
«و روى استلام الرکن الغربی و الشامی فی کلّ شوط ».(92)
علاّمه محمد باقر مجلسى (متوفاى 1111) نیز در شرح روایت تهذیب به این نکته تصریح مىکند:
«و ذهب أکثر الأصحاب إلى استحباب استلام الأرکان کلّها، و إنّ تأکد استحباب استلامالعراقی والیمانی... ومنع ابن الجنید من استلام الشامی والمغربى».(93)
سید على طباطبایى در شرح بحث استحباب استلام ارکان متن المختصر النافع اینگونه مىنویسد:
« (آکدها) استحبابا (رکن الحجر) یعنى العراقی (و الیمانی) ».(94)
مسأله پنجم: محدوده حجر اسماعیل
در برخى منابع، هنگام معرفى حِجر اسماعیل، به وقوع آن در بین دو رکن شامى و غربى اشاره مىشود که تفکیک آنها فقط با دیدگاه اول قابل توضیح خواهد بود.
فاضل هندى در بحث واجبات حج مىفرماید:
«...ح : (اِدخال الحجر) و هو موضع من الرکنالشامی إلى الغربی محوط بجدار قصیر بینه و بین کلّ من الرکنین فتحة (فی الطواف) ».(95)
مسأله ششم: جایگاه کوه صفا
در معرفى مسعى گفته شده که صفا در امتدادضلعبین رکن عراقى و یمانى است. این مجاورت تنها با قول اول منطبق خواهد بود.
در کتاب کشف اللثام آمده است:
«و هو (الصفا) أنف من جبل أبی قبیس بإزاء الضلع الّذِی بین الرکن العراقی و الیمانی».(96)
صاحب جواهر نیز مىفرماید:
«و کیف کان فالصفاأنف من جبل أبی قبیس بإزاء الضلع الّذِی بین الرکن العراقی و الیمانی».(97)
مسأله هفتم: استقبال کعبه از بالاى کوه صفا
از مستحبات سعى، وقوف بر بالاى کوه صفا و قرائت دعاهاى وارده و نگریستن به کعبه است. این عمل پیشینهاى به قدمت بشر دارد؛ زیرا بنا به روایات، هنگامى که حضرت آدم علیهالسلام از بالاى کوه صفا حجرالأسود را دید که در رکن جاى گرفته است، تکبیر و تهلیل گفته، خدا را به مجد و عظمت خواند:
«فلمّا نظر آدم من الصفا و قد وضع الحجر فی الرکن کبر اللّه و هلله و مجده فلذلک جرت السنة بالتکبیر و استقبال الرکن الّذِی فیه الحجر من الصفا».(98)
در تأسى به این سنت، دستورات متعدّدى در روایات وارد شدهاست:
«قال ابو عبداللّه علیهالسلام :... فاصعد على الصفا حتّى تنظر إلى البیت و تستقبل الرکن الّذِی فیه الحجر الأسود».(99)
از این رو فقها به استحباب فتوا دادهاند و گاه در بیان حکم فقهى، به اتحاد رکن اسود و رکن عراقى تصریح کردهاند؛ چنانکه صاحب جواهر در شرح کلام شرایع الاسلام به اشتمال رکن عراقى بر حجر الأسود تصریح مىکند که:
« (و) منها أن (یستقبل الرکن العراقی) ذی الحجر حال کونه على الصفا».(100)
مسأله هشتم: جایگاه باب حناطین
ملا احمد نراقى (متوفاى 1245) در کتاب خود پس از اینکه به استحباب خروج از باب حناطین در وداع خانه کعبه حکم مىکند، براى تعیین موضع باب نشانهاى را از ملاّ مهدى نراقى نقل مىکند:
«وقال والدیالعلاّمة ـ طابثراه ـ فی المناسک المکیة: و هو الباب الّذِی یسمّى الآن بباب الدربیة یحاذی الرکن الشامی و هو اول باب یفتح فی جنب باب السلام من جهة یمین من یدخل المسجد، انتهى».(101)
با توجه به قرار گرفتن باب السلام در جهت دیوار شرقى کعبه، باب حناطین نیز در همین سو جاى گرفته است و چون محاذى رکن شامى است باید رکن شامى را در منتها الیه این دیوار جستجو کرد که بر قول اول منطبق خواهد بود؛ زیرا بر اساس قول دوم که رکن شامى در ملتقاى دیوار شمالى و غربى است، باید باب حناطین را نیز در همان ضلعها پىگرفت.
چند نکته:
از مجموع موارد متعددى که ذکر شد، مىتوان نتایج زیر را به دست آورد:
1- فقهاى شیعه در طول تاریخ بر انتساب رکن اسود به اهل عراق، نامگذارى رکن اسود به عراقى و نامیدن رکن شمالى به شامى اتفاق داشتهاند. این توافق در برخى از متون نیز حکایت شده است:
سید محمد جواد عاملى (متوفاى 1226) در کتاب مفتاح الکرامه آورده است:
«کون الرکن الّذِی فیه الحجر رکن أهل العراق، قال به الأصحاب قاطبة کما فی کشف اللثام و فی فوائد الشرائع صرّحوا به».(102)
در کتاب جواهر الکلام نیز هر اختلافى در این بحث انکار مىشود:
«و کیف کان (فأهل العراق) و من شارکهم (إلى العراقی و هو الّذِی فیه الحجر) و کذا أهل الشام إلى الشامی والمغرب إلى المغربی و الیمن إلى الیمانی) بلاخلاف أجده فی شیء من ذلک».(103)
در جاى دیگر پس از بیان اشکال مطرح شده، قبله بودن رکن اسود براى عراقیان را مشهور در بین قدما و متأخرین اصحاب معرفى مىکند:
«فخطا الأصحاب قاطبة فی قولهم إن رکن الحجر قبلة أهل العراق و زعم أن قبلتهم الشامی و أنه العراقی أیضا و هو خلاف المعروف بین الأصحاب قدیما و حدیثا».(104)
2- این توافق گرچه در ابتدا به نظر مىرسد ناشى از این باشد که عراق را در سمت رکن اسود مىدانستهاند، ولى حتى با کشف انحراف سمت عراق نیز در این نامگذارى تردیدى حاصل نشد و تنها درصدد توجیه گفتههاى پیشینیان بر آمدند.
چنانکه در کتاب ازاحة العلة (تألیف 558)، قبله عراق در کعبه و مقام ابراهیم گزارش شده است:
«انّ العراق و الخراسان و ما کان فی حدود ـ مثل الکوفة و بغداد و حلوان إلى الرى و مرو و خوارزم ـ یستقبلون الباب و المقام».(105)
محقّق کرکى (متوفاى 940) تصریح مىکند:
«إنّ الرکن العراقی لیس قبلة أهل العراق ـ کما هو معلوم ـ(106)
لیکن در توجیه کلام علاّمه حلّى که قبله عراقىها را رکن عراقى نامیده، پس از تمسک به کلام شاذان بن جبرئیل و بیان مصنف در تذکرة الفقها، مىفرماید:
«فینزل کلام المصنف على التوسّع، لأنّ موضع توجّههم إلى البیت قریب من الرکن العراقی».(107)
محقّق اردبیلى (متوفاى 993) نیز در شرح کلام علاّمه حلّى در «ارشاد الاذهان» رو کردن به رکن عراقى براى تشخیص زوال را اینگونه تفسیر مىکند:
«و الظاهر أنّ مراده، الحائط الّذِی فیه الرکن العراقی: أى حائط الباب، فانّه قبلة العراق، لا الجزء الّذِی هو الرکن خاصة: أو مراده باستقبال الرکن، هو التوجه نحوه فی الجملة کما فی البعید: فانّ الظاهر: أنّ قبلة البعید، على ما رأیناه، على تقدیر وصول خط القبلة إلى البیت، إنّما یصل إلیه بالانحراف نحو الرکن، لا جعله بین العینین، و إلاّ لا تجىء الشمس إلى الحاجب الأیمن إلاّ قریب الغروب، و لهذا یقال قبلة العراق، الرکن الّذِی فیه الحجر و یراد الحائط الّذِی فیه الباب، لانّا نجد قبلة العراق (على ما وضع الجدی) قریب الباب، کمن یقف عند المقام منحرفا إلى جانب الرکن کما مرّ».(108)
فاضل هندى (متوفاى 1137) در بحث قبله، اشکال یکى از معاصرانش را طرح مىکند و سپس به بیان پاسخ آن مىپردازد:
«ثمّ إنّه وضع آلة تستعلم بها نسبة البلاد الى جهات الکعبة، فاستعلم منها أنّ الحجر الأسود إلى الباب فى جهة بعض بلاد الهند کبهلوازة، و الباب فى جهة بعضها کدهلى و... و منالباب إلىمنتصفهذاالضلعفیجهةالاحساء و... ومنه إلىالسدس الرابع جهة هرات و... و منه إلى السدس الخامس جهة إصبهان و البصرة و... والسدس الأخیر المنتهى إلى الشامی جهة کرما... و بغداد و الکوفة و سرّ مَن رأى. فخطا الأصحاب قاطبة فی قولهم إنّ رکن الحجر قبلة أهل العراق وزعم انّ قبلتهم الشامی و إنّه العراقی أیضا.»(109)
در «مفتاح الکرامه» نیز تصریح برخى از فقها، به تقرّب قبله اهل عراق و رکن عراقى نقل شده است:
«و فی فوائد الشرایع فی قولهم هذا توسّع لأنّ أهل العراق لایتوجّهون إلى نفس هذا الرکن، بل هذا الکلام تقریبیّ فإنّ قبلة البعید إمّا الجهة أو الحرم على اختلاف القولین و کلاهما لاینطبق علىهذا، کما لایخفى... و فی إرشاد الجعفریة قبلة أهل العراق مابین الباب و المقام لا الرکن و انّ اطلاقهم الرکن المذکور للعراقی تجوز إذ هو فی الحقیقة لأهل الشرق، و فی حواشی الشهید للشامی من المیزاب إلى الباب و للعراقی منه إلى نصف الیمانی و للیمانی إلى نصف الغربی و للغربی منه إلى المیزاب».(110)
3- اعتقاد گروهى به نامگذارى رکن شمالى به عراقى و نامیدن رکن غربى به شامى نیز مورد غفلت فقها نبوده است ولى در عین حال بر مبناى خود تاکید داشتهاند نقل این اختلاف نظریه را در برخى از منابع مىتوان مشاهده کرد:
علامه حلّى (متوفاى 726)
و الرکن الأسود و الباب فی صوب الشرق و الأسود و هو أحدالرکنین الیمانیین و الباب بینه و بین أحد الشامیین و هو الّذِی یسمّى عراقیا أیضا و الباب إلى الأسود أقرب منه إلیه و یلیه الرکن الآخر الشامی و الحجر بینهما و المیزاب بینهما و یلی هذا الرکن الیمانی الآخر الّذِی عن یمین الأسود».(111)
علاّمه محمد تقى مجلسى (متوفاى 1070) بر این نظریه است که:
«رکن عراقى که مذکور است رکنى است کهمشهور است به رکن شامى و در واقع بعضى از مواضععراق رو به آن مىکنند و بعضى از شام، بنابراین، هر دو را بر او اطلاق مىکنند واللّه تعالى یعلم».(112)
1 . شیخ صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، تصحیح مرحوم على اکبر غفارى، چهار جلد، دفتر انتشارات اسلامى، ج2، ص 190
2 . محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، تصحیح علىاکبر غفارى، هشت جلد، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1367ش. ج4، ص529
3 . شیخ صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 245
4 . علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، صد و ده جلد، دار الکتب الاسلامیه و المکتبة الاسلامیه، ج99، ص219
5 . محمود بن عمر زمخشرى، الفائق فى غریب الحدیث، تصحیح محمد ابو الفضل ابراهیم و على محمد البجاوى، ذیل ماده «نفذ».
6 . ابن الاثیر، النهایة فى غریب الحدیث، تصحیح طاهر احمد الزاوى و محمود محمد الطناحى، ذیل ماده «نفذ».
7 . ابن منظور، لسان العرب، ذیل مادههاى «نفذ» و «عنن».
8 . احمد بن حنبل، المسند، تصحیح حمزه احمد الزین، بیست جلد، چاپ اول، دارالحدیث، قاهره، 1416ق، ج1، ص273 و ج14، ص16
9 . عبد الرزاق صنعانى، المصنف، تصحیح حبیب الرحمن الاعظمى، یازده جلد، المجلس العلمى، ج5، ص45، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
10 . متقى هندى، کنز العمال، تصحیح محمود عمر الدمیاطى، شانزده جلد، چاپ اول، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1419ق، ج5، ص68
11 . احمد بن حنبل، المسند، ج1، ص382
12 . متقى هندى، کنز العمال، ج5، ص70
13 . یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل کلمه «الحجر الأسود».
14 . همان، ذیل کلمه الکعبة.
15 . یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل کلمه «الحجر الأسود.
16 . د. احمد فتح اللّه، معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص153، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
17 . همانجا.
18 . همان، ص 212
19 . ابن قتیبه، المعارف، تصحیح د. ثروت عکاشه، چاپ ششم، الهیئة المصریة العامه للکتاب، ص561
20 . محمد بن احمد نهروانى، الإعلام بأعلام بیتاللّه الحرام، تصحیح هشام عبد العزیز عطا، چاپ اول، المکتبة التجاریه، مصطفى احمد الباز، مکه، 1416ق، ص62
21 . ابو ولید ازرقى، اخبار مکة، تصحیح رشدى الصالح ملحس، دو جلد، دار الاندلس، بیروت، 1416ق. ج1، ص64
22 . محمد بن احمد نهروانى، الإعلام بأعلام بیتاللّه الحرام، ص118
23 . عبد الکریم النهروالى القطبى، اعلام العلماء الأعلام ببناء المسجد الحرام، تصحیح احمد محمد جمال، عبد العزیز الرفاعى و د. عبداللّه الجبورى، چاپ دوم، دارالرفاعى، ریاض، 1403ق، ص40
24 . همان ، ص142
25 .یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل کلمه «الکعبه».
26 . ابو ولید ازرقى، اخبار مکه، ج1، ص64
27 . رسول جعفریان، آثار اسلامى مکه و مدینه، چاپ پنجم، نشرمشعر، تهران، 1381ش، ص76
28 . معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى، اطلس اماکن مکه مکرمه و مدینه منوّره، چاپ اول، نشر مشعر، 1381 ش، ص24
29 . محمد محمدى رى شهرى، حج و عمره در قرآن و حدیث، ترجمه جواد محدثى، چاپ اول، دارالحدیث، قم، ص175
30 . شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، تصحیح على اکبر غفارى، ده مجلد، چاپ اول، نشر صدوق، تهران، 1376خورشیدى، ج5، ص123
31 . شیخ طوسى، الاستبصار، تصحیح سید حسن موسوى خرسان، چهار مجلد، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363خورشیدى، ج2، ص216
32 . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، تصحیح موسسه آل البیت، سى جلد، چاپ اول، موسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم، 1412ق. ، ج13، ص344
33 . شیخ طوسى، الاستبصار، ج2، ص217
34 . ج4، ص219
35 . ج 2، ص 248
36 . ابو ولید ازرقى، اخبار مکه، ج1، ص161
37 . علامه محمد تقى مجلسى، روضة المتقین، تصحیح سید حسین موسوى کرمانى و على پناه اشتهاردى، چهارده جلد، بنیاد فرهنگ اسلامى حاج محمد حسین کوشانپور، ج4، ص141
38 . ج15، ص339
39 . ج13، ص216
40 . میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، تصحیح موسسه آلالبیت علیهمالسلام ، هجده جلد، چاپ دوم، موسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، بیروت، 1409 ق. ، ج17، ص376
41 . علامه محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، تصحیح سید محسن حسینى امینى، بیست و شش جلد، چاپ اول، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365خورشیدى، ج17، ص59
42 . ج2، ص209
43 . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، تصحیح عبد الرحیم الربانى الشیرازى، بیست جلد، چاپ سوم، المکتبة الاسلامیه، تهران، 1395ق. ، ج3، ص539
44 . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، موسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، ج 5، ص 275
45 . روضة المتقین، ج4، ص58
46 . علامه محمد تقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، هشت جلد، چاپ اول، انتشارات دار التفسیر، قم، 1376ش، ج7، ص93
47 . همان، ج7، ص238
48 . ج99، ص231
49 . مستدرکالوسائل، ج3، ص423 وج9، ص427
50 . منسوب به امام رضا علیهالسلام ، الفقه، تصحیح موسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، چاپ اول، کنگره جهانى حضرت رضا علیهالسلام ، مشهد، 1406 ق، ص 222
51 . همان، ص10
52 . علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج99، ص230
53 . میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج3، ص422
54 . علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 99، ص 342 ؛ مستدرکالوسائل، ج9، ص387
55 . ج9، ص387
56 . بحار الأنوار، ج99، ص333
57 . حمزةبن عبد العزیز، المراسم العلویة فى الاحکام النبویه، تصحیح سید محسن حسینى امینى، معاونیة الثقافیة للمجمع العالمى لأهل البیت علیهمالسلام ، قم، 1414ق. ، ص60، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
58 . شیخ طوسى، المبسوط فى الفقه الامامیة، تصحیح سید محمد تقى کشفى، هشت جلد، چاپ دوم، المکتبة المرتضویة، تهران، 1387 ق، ج 1، ص 78
59 . همو، النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى، انتشارات قدس محمدى، قم، ص 63
60 . همو، الجمل و العقود (در ضمن الرسائل العشر)،تصحیح واعظ زاده خراسانى، موسسة النشر الاسلامى، قم، ص 175
61 . همو، الاقتصاد الهادى إلى طریق الرشاد، تصحیح حسن سعید تهرانى، مکتبة جامع چهلستون، تهران، 1400 ق، ص 257
62 . برخى از محققان همچون میرزا عبداللّه افندى در ریاض العلما، ج ، ص446 این کتاب را از تألیفات قطبالدین کیذرى (قرن ششم) دانستهاند گروهى نیز همچون آقابزرگ تهرانى در الذریعه آن را از تألیفات نظام الدین صهرشتى (متوفاى اواخر قرن پنجم بر شمردهاند. در سند چاپ شده نیز از قول دوم پیروى شده است.
63 . اصباح الشیعه بمصباح الشریعه (در ضمن مجموعه سلسلة الینابیعالفقهیه)، تصحیح على اصغر مروارید، چهل جلد، چاپ اول، دار التراث و الدار الاسلامیة، بیروت، 1410ق. ج4، ص610
64 . ابن حمزه طوسى، الوسیلة إلى نیل الفضیلة، تصحیح محمد الحسون، چاپ اول، مکتبة السید المرعشى، قم، 1408 ق، ص 85، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
65 . ج84، ص72
66 . شهید اول، ذکرى الشیعة فى احکام الشریعه، تصحیح موسسه آل البیت علیهمالسلام ، جلد، چاپ اول، موسسه آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم، 1419ق. ، ج3، صص 165 ـ 164
67 . فاضل هندى، کشف اللثام عن قواعد الأحکام، پانزده جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1416ق. ، ج3، صص 150 ـ 140
68 . ج 84، صص 89 ـ 73
69 . شیخ طوسى، مصباح المتهجّد، چاپ اول، موسسة فقه الشیعه، بیروت، 1411ق. ص27
70 . سید ابن طاووس، فلاح السائل، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، قم، ص129
71 . محقق حلى، شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، تصحیح عبد الحسین محمد على بقال، چهار جلد، چاپ دوم، مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، 1408 ق، ج 1، ص 55
72 . علامه حلّى، تذکرة الفقهاء، تصحیح موسسة آلالبیت علیهمالسلام ، چاپ اول، موسسه آلالبیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم، 1414ق، ج3، ص12
73 . همو، قواعد الاحکام، سه جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1413ق. ج1، ص251
74 . محقق اردبیلى، مجمع الفائدة و البرهان، تصحیح مجتبى عراقى، على پناه اشتهاردى و حسین یزدى اصفهانى، چهارده جلد، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1362ش. ، ج2، ص10
75 . سید على طباطبایى، ریاض المسائل، هجده جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1414ق. ج3، ص121
76 . آقا رضا همدانى، مصباح الفقیه، پنج جلد، مکتبة الصدر، ج 2، بخش 1، ص 92، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
77 . شیخ مفید، المقنعه، چاپ دوم، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1410ق. ، ص96
78 . اصباح الشیعه بمصباح الشریعه (در ضمن مجموعه سلسلة الینابیع الفقهیه)، ج4، ص611
79 . یحیى بن سعید حلى، الجامع للشرائع، چاپ دوم، دار الاضواء، بیروت، 1406 ق، ص 63
80 . علامه حلى، منتهى المطلب فى تحقیق المذهب، تصحیح بخش فقه، چاپ اول، بنیاد پژوهشهاى اسلامى، مشهد، 1415 ق، ج 4، ص 170
81 . محقق کرکى ، جامع المقاصد، تصحیح موسسة آل البیت علیهمالسلام ، چاپ اول، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1408 ق. ، ج2، صص59 ـ 53
82 . همان، ص53
83 .همان، ج 2، ص 59
84 . فاضل هندى، کشف اللثام عن قواعد الأحکام، ج3، ص141
85 .همان، ج3، ص148
86 . شیخ جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن خفیات مبهمات شریعة الغراء، انتشارات مهدوى، اصفهان، ص218
87 . محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، تصحیح عباس قوچانى، چهل و سه جلد، چاپ سوم، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1367خورشیدى، ج7، ص378
88 . قاضى ابن براج، المهذب، دو جلد، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1406ق . ، ج1، صص235 ـ 233
89 . ابن زهره حلى، غنیة النزوع الى علمى الاصول و الفروع، ابراهیم البهادرى، چاپ اول، موسسة الامام الصادق ع، قم، 1417 ق، صص 174 ـ 172
90 . على بن محمد قمى، جامع الخلاف و الوفاق، تصحیح حسین حسینى بیرجندى، چاپ اول، پاسدار اسلام، صص 203 ـ 202، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
91 . ابن حمزه طوسى، «الوسیله الى نیل الفضیله، ص90
92 . یحیى بن سعید حلّى، الجامع للشرائع، ص197
93 . علاّمه محمد باقر مجلسى، ملاذ الأخیار فى فهم تهذیب الاخبار، تصحیح سید مهدى رجائى، شانزده جلد، مکتبة السید المرعشى، قم، 1407، ج7، ص388
94 . سیدعلىطباطبایى،ریاضالمسائل،ج7، ص46
95 . فاضل هندى، کشف اللثام عن قواعد الاحکام، ج5، ص418
96 . همان، ج6، ص6
97 . محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، ج19، ص421
98 . محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج4، ص186
99 . محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج4، ص431
100 . محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، ج19، ص415
101 . ملا احمد نراقى، مستند الشیعه، تصحیح موسسة آل البیت علیهمالسلام ، نوزده جلد، چاپ اول، موسسة آل البیت علیهمالسلام لاحیاء التراث، قم، 1415ق، ج13، ص93، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
102 . سید محمد جواد عاملى، مفتاح الکرامه، تصحیح محمد باقر خالصى، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1419 ق .، ج5، ص295، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.
103 . محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، ج 7، ص 357
104 . همانجا.
105 . شهید اول، ذکرى الشیعه فى احکام الشریعه، ج3، ص164
106 . محقق کرکى، جامع المقاصد، ج 2، ص 13
107 . محقق کرکى، جامع المقاصد، ج2، ص53
108 . محقق اردبیلى، مجمع الفائدة و البرهان، ج2، صص 10 ـ 9
109 . فاضل هندى، کشف اللثام عن قواعد الأحکام، ج3، ص141
110 . سید محمد جواد عاملى، مفتاح الکرامه، ج5، ص295
111 . علامه حلّى، تذکرة الفقهاء، ج8 ، ص87
112 . علامه محمد تقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، ج7، ص93