کانون های فرهنگی و تربیتی استان اردبیل

وبلاگی در مورد برنامه‌های کانون‌های فرهنگی و تربیتی

کانون های فرهنگی و تربیتی استان اردبیل

وبلاگی در مورد برنامه‌های کانون‌های فرهنگی و تربیتی

نام‏هاى ارکان کعبه

سید جواد مظلومى، مجله ی میقات حج شماره 50

خانه خدا، بنا به روایتى، به جهت چهارگوش بودنِ بنایش، به «کعبه» شهرت یافت(1) و هر یک از گوشه‏هاى آن «رکن» خوانده شد و از درون، زاویه‏هایش «کنج» نام گرفت.(2) گرچه ارکان، به ملاک‏هاى گوناگون، نام‏هاى مختلفى دارند، ولى گاه در نوشته‏هاى متفاوت و یا حتى در ضمن یک متن، عنوان واحدى به بیش از یک رکن اسناد داده شده است.

در این نوشته، پس از تبیین عناوین مورد اتفاق، به مهمترین و شایعترین اختلاف موجود نیز مى‏پردازیم و در نقل اقوال گوناگون، اشاره‏اى به برخى خطاهاى نادر هم خواهیم داشت.

رکن اسود؛ از آن روى که حجرالأسود در آن است، به این اسم خوانده شد و چون آغاز و انجام هر طوافى باید از امتداد حَجَر باشد و استلام حجرالأسود از آداب مشترک طواف در میان همه مذاهب اسلامى است؛ نام «رکن اسود» به صورت مکرّر در متون به کار رفته و همه بر مصداقى واحد دلالت دارند. حتى این کثرت استعمال به‏گونه‏اى است که هرگاه عنوان رکن به صورت مطلق و بدون انضمام قرینه‏اى به کار رود و منظور رکن خاطى باشد، به رکن اسود انصراف خواهد داشت(3) و حتى گاه خود حجرالأسود رکن خوانده شده است.(4)

نام‏هاى ارکان، به اعتبار جهات چهارگانه:

از آنجاکه رکن‏هاى چهارگانه کعبه، با اختلاف ناچیزى، در سمت جهات چهارگانه اصلى قرار دارد، هر رکن به اعتبار جهت جغرافیایى، نامى خاص گرفته است؛ یعنى رکن اسود که در سمت شرق واقع است، «رکن شرقى» نامیده شده و رکن‏هاى بعدى، به ترتیبى که در طواف پیموده مى‏شوند، رکن‏هاى شمالى، غربى و جنوبى نام گرفته‏اند.

نام‏هاى ارکان کعبه

سید جواد مظلومى، مجله ی میقات حج شماره 50

خانه خدا، بنا به روایتى، به جهت چهارگوش بودنِ بنایش، به «کعبه» شهرت یافت(1) و هر یک از گوشه‏هاى آن «رکن» خوانده شد و از درون، زاویه‏هایش «کنج» نام گرفت.(2) گرچه ارکان، به ملاک‏هاى گوناگون، نام‏هاى مختلفى دارند، ولى گاه در نوشته‏هاى متفاوت و یا حتى در ضمن یک متن، عنوان واحدى به بیش از یک رکن اسناد داده شده است.

در این نوشته، پس از تبیین عناوین مورد اتفاق، به مهمترین و شایعترین اختلاف موجود نیز مى‏پردازیم و در نقل اقوال گوناگون، اشاره‏اى به برخى خطاهاى نادر هم خواهیم داشت.

رکن اسود؛ از آن روى که حجرالأسود در آن است، به این اسم خوانده شد و چون آغاز و انجام هر طوافى باید از امتداد حَجَر باشد و استلام حجرالأسود از آداب مشترک طواف در میان همه مذاهب اسلامى است؛ نام «رکن اسود» به صورت مکرّر در متون به کار رفته و همه بر مصداقى واحد دلالت دارند. حتى این کثرت استعمال به‏گونه‏اى است که هرگاه عنوان رکن به صورت مطلق و بدون انضمام قرینه‏اى به کار رود و منظور رکن خاطى باشد، به رکن اسود انصراف خواهد داشت(3) و حتى گاه خود حجرالأسود رکن خوانده شده است.(4)

نام‏هاى ارکان، به اعتبار جهات چهارگانه:

از آنجاکه رکن‏هاى چهارگانه کعبه، با اختلاف ناچیزى، در سمت جهات چهارگانه اصلى قرار دارد، هر رکن به اعتبار جهت جغرافیایى، نامى خاص گرفته است؛ یعنى رکن اسود که در سمت شرق واقع است، «رکن شرقى» نامیده شده و رکن‏هاى بعدى، به ترتیبى که در طواف پیموده مى‏شوند، رکن‏هاى شمالى، غربى و جنوبى نام گرفته‏اند.

وضوح و ثبات جهات چهارگانه، از عللى بوده که جز در مواردى نادر اختلافى را در این اسامى مشاهده نمى‏کنیم.

نظریه مخالف اول: قرار گرفتن حَجَرالأسود در رکن شمالى

به این مدعا در دو شکل اشاره شده است:

1- نخست در کتب لغت، داستان ذیل از طواف نقل شده که رکن بعد از اسود را رکن غربى نامیده است که در نتیجه باید رکن اسود را رکن شمالى فرض نمود.

طاف رضی اللّه‏ تعالى عنه بالبیت مع فلان، فلمّا انتهى إلى الرکن الغربی الَّذی یلى الحجر الأسود. قال له: أ لا تستلم؟ فقال له: انفذ عنک؛ فان النّبی صلى‏الله‏علیه‏و‏آله لم‏یستلمه.

این خبر علاوه بر الفائق(5) (قرن ششم) در کتابهاى النهایه فى غریب الحدیث(6) (قرن هفتم) و لسان العرب(7) (قرن هشتم) نیز تکرار شده است.

این نقل در کتب روایى اهل سنت با تفصیل بیشترى از زبان یعلى بن امیّه آمده است که:

«یعلى بن أمیّة قال: کنت مع عمر فاستلم الرکن، قال یعلى: و کنت ممّا یلی البیت فلمّا بلغت الرکن الغربی الّذِی یلی الأسود و حدرت بین یده لأستلم، فقال: ما شأنک؟ قلت أ لا تستلم هذین؟ فقال أ لم تطف مع رسول اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله ؟ فقلت: بلى قال أ رأیته یستلم هذین الرکنین؛ یعنی الغربیین؟ قلت: لا، قال: فلیس لک فیه اسوة حسنة؟ قلت: بلى، قال: فانفذ عنک.»

خبر با اختلافى اندک، علاوه بر کتب روایى قرن دوم؛ همچون مسند احمدبن حنبل(8) و المصنف(9)، در مجامعى مانند کنزالعمال(10) نقل شده است. علاوه بر اینکه در نقل دیگرى از مسند احمد بن حنبل(11) و کنز العمال(12) داستان را یعلى‏بن امیه به خلیفه سوم اسناد مى‏دهد.

از ادامه خبر به خوبى دانسته مى‏شود دو رکن غربى و شمالى، که در مجاورت حِجر اسماعیل قرار دارند، از باب تغلیب، «غربیین» خوانده شده‏اند و سپس جهت تمییز رکن شمالى از رکن غربىِ حقیقى، قید «الّذی یلی الأسود» به عنوان قیدى احترازى در متن ذکر شده است.

2- در کتاب معجم البلدان از ابو عراره نقل شده است که:

«و هو (الحجر الأسود) فی الرکن الشمالی».(13)

این گفته با نقل‏هاى دیگر مصنف تعارض دارد:

«و الحجر الأسود على الرکن الشرقی.»(14)

«و جعل ابراهیم... عرضها فی الأرض اثنین و ثلاثین ذراعا من الرکن الأسود إلى‏الرکن الشمالی الّذِی عند الحجر».(15)

نظریه مخالف دوم: قرار گرفتن حَجرالأسود در رکن جنوبى

در کتاب معجم الفاظ الفقه الجعفرى آمده است:

«الحجر الأسود یقع فی الرکن الجنوبى من أرکان الکعبة و یعرف هذا الرکن باسمه فیقال له رکن الحجر الأسود».(16)

این تعبیر با عبارت دیگر همین متن، در تعارض‏است؛ زیرا اولاً: رکن‏هاى بعداز اسود را که در مجاورت حجراسماعیل قرار دارند به ترتیب شمالى و غربى مى‏خواند که در نتیجه باید رکن اسود شرقى محسوب شود:

«یحیط بها (حجر اسماعیل) جدار على شکل نصف دائرة، طرفاه إلى زاویتی البیت الشمالیة والغربیة».(17)

ثانیاً: در جاى دیگر، اسود را در جهت جنوب شرقى معرفى مى‏کند:

«الرکن الیمانی: رکن الکعبة الجنوبی الغربی... و الرکن الجنوبی الشرقی هو الحجر الأسود».(18)

به نظر مى‏رسد که این ناهمخوانى، از انحراف اندکِ ارکان، از جهات چهارگانه ناشى مى‏شود؛ زیرا با دید دقیق جغرافیایى، رکن اسود مقدارى از مشرق به سمت جنوب انحراف دارد و همانگونه که به تسامح غالباً شرقى محسوب مى‏شود، مؤلف محترم نیز آن را جنوبى فرض کرده است. هر چند با توجه به انحراف کمتر از ده درجه رکن اسود از سمت شرق، جنوبى نامیدن آن تسامحى غیر متداول است.

نام‏هاى ارکان به اعتبار کشورها:

ارکان کعبه به جهت سرزمین و کشورهایى که در امتدادشان قرار دارند، به نام رکن‏هاى «یمانى»، «شامى» و «عراقى» خوانده شده‏اند.

رکن یمانى؛ در طواف، آخرین رکن هر شوط است و پیش از رکن اسود قرار دارد و هیچ اختلافى در مصداقش دیده نمى‏شود. این رکن را چون در جهت کشور یمن واقع شده ویا چون به‏دست ابىّ‏بن سالم یمنى ساخته شده، به این نام خوانده‏اند:

و ذکر قوم:

إنّ «أبیّ بن سالم الکلبی» ورد مکة و قریش تبنی البیت، و تشاجروا فی إخراج النفقة، فسألهم أن یولوه رکناً من أرکانه، فولّوه الربع الّذِی فیه الرکن الیمانی، فبناه. فسمّى الیمانی. و قال شاعرهم:

لنا أیمن البیت الّذِی تعبدونه  وراثة ما بقی أبیّ بن سالم 

و أکثر الناس على أنّه سمی: یمانیا؛ لأنّه من شق الیمن».(19)

رکن عراقى و شامى؛ این دو رکن براساس جهات جغرافیایى مناطق متناظر، در طواف به همین ترتیب قرار دارند ولى به ندرت ادعا شده که رکن دوم طواف شامى و رکن بعدى عراقى نامیده مى‏شود که در این صورت ترتیب ارکان، خلاف سیاق معهود خواهد بود؛ همانند دیدگاههاى ذیل:

اول: نظریه محمدبن احمدبن محمد نهروانى (متوفاى 990) در کتاب الإعلام بأعلام بیت‏اللّه‏ الحرام:

«قال الأزرقی ـ رحمه اللّه‏ ـ تعالى فی تاریخه عن ابن إسحاق إنّ الخلیل علیه‏السلام لما بنى البیت، جعل طوله فی السماء سبعة أذرع و جعل طوله فی الأرض من قبل وجه البیت الشریف من‏الحجر الأسود إلى الرکن الشامی اثنین و ثلاثین ذراعا و جعل عرضه فی الأرض من قبل المیزاب من الرکن الشامی إلى الرکن الغربی الّذِی یسمّى الآن الرکن العراقی اثنین و عشرین ذراعا و جعل طوله فی الأرض من جانب رکن ظهر البیت الشریف من الرکن الغربی المذکور إلى الرکن الیمانی إحدى و ثلاثون ذراعا و طول عرضه فی الأرض من الرکن الیمانی إلى الحجر الأسود عشرون ذراعا».(20)

باید توجه داشت که علاوه بر اتفاق تاریخ‏نگاران بر ارتفاع نُه ذراعى کعبه در بناى حضرت ابراهیم علیه‏السلام ، در اخبار مکه ازرقى هم، که منبع نقل مذکور است، به جاى کلمه «سبعه»، «تسعه» آمده است.(21) و حتى در بخش دیگرى از متن، نهروالى هم به این ارتفاع تصریح مى‏کند:

«و کان طول الکعبة قبل قریش تسعة».(22)

در تلخیص کتاب، که به قلم عبدالکریم ابن محبّ‏الدین نهروالى قطبى است، هر چند بخشى از عبارت به خطا ساقط گردیده ولى ارتفاع کعبه همان نُه ذراع قید گشته است.(23)

دوم: در فصلى نیز که قطبى به تلخیص افزوده، بر همان مدعاى غیر متداول تأکید دارد:

«فطولها من الحجرالأسود إلى الرکن الشامی واحد و عشرون ذراعا و من الرکن الشامی إلى الرکن العراقی سبعة عشر ذراعا و ثلثا ذراع (و من الرکن العراقی إلى الرکن الیمانی أحد و عشرون ذراعا و ثلثا ذراع) و من الرکن الیمانی إلى الحجر الأسود ثمانیة عشر ذراعا».(24)

سوم: در معجم‏البلدان نیز آمده است:

«و جعل إبراهیم طولها فی السماء سبعة أذرع و عرضها فی الأرض اثنین و ثلاثین ذراعا من الرکن الأسود إلى الرکن الشمالی الّذِی عند الحجر، و جعل مابین الرکن الشامی إلى الرکن الّذِی فیه الحجر، اثنین و ثلاثین ذراعا و جعل طول ظهرها من الرکن العراقی إلى الرکن الیمانی، احدا و ثلاثین ذراعا و جعل عرض شقها الیمانی من الرکن الأسود إلى الرکن الیمانی، عشرین ذراعا».(25)

این اندازه‏هاى کعبه را ازرقى اینگونه نقل مى‏کند:

«و جعل طوله فی السماء تسعة أذرع و عرضه فی الأرض اثنین و ثلاثین ذراعا من الرکن الأسود إلى الرکن الشامی، الّذِی عند الحجر من وجهه و جعل عرض مابین الرکن الشامی إلى الرکن الغربی الّذِی فیه الحجر، اثنین و عشرین ذراعا وجعل‏طول ظهرها من‏الرکن الغربی إلى الرکن الیمانی، أحد و ثلاثین ذراعا وجعل عرض شقها الیمانی من الرکن الأسود إلى الرکن الیمانی عشرین ذراعا».(26)

در مورد اختلاف اندازه‏ها در دو متن، مى‏توان گفت که علاوه بر خطاى در نقل ارتفاع بناى ابراهیمىِ کعبه، شکل حاصل از اندازه‏هاى مذکور در معجم البلدان، ذوزنقه‏اى با ابعاد 32،32،31،20 ذراع خواهد بود که خلاف واقعیت مشهود است. لذا به نظر مى‏رسد نسخه مرجع تصحیح کتاب و یا شیوه تحقیق مصحّح، از آشفتگى آشکارى رنج مى‏برد.

در تعیین مصداق ارکان عراقى و شامى، دو دیدگاه متضاد مشهود است:

الف: رکن عراقى همان رکن اسود و رکن شامى نیز رکن شمالى است. پس رکن بعدى در این دیدگاه نامى بجز رکن غربى نخواهد داشت.

ب: رکن عراقى رکن شمالى و رکن شامى رکن غربى است و رکن اسود به اسمى بر اساس مناطق نامیده نمى‏شود.

دیدگاه دوم اکنون از اشتهار بیشترى برخوردار است و در متون معاصرى همچون آثار اسلامى مکه و مدینه پذیرفته شده(27) و مبناى اطلس اماکن مکه مکرمه و مدینه منوره نیز قرار گرفته است.(28) هرچند در کتاب حج و عمره در قرآن و حدیث نقشه‏اى آمده که مطابق دیدگاه اول ترسیم شده است.(29)

دلایلى را که براى اثبات هر یک از دو دیدگاه مى‏شود اقامه کرد، در ضمن گروههایى بررسى مى‏کنیم:

1- روایات اهل بیت علیهم‏السلام

در تأیید دیدگاه اول مى‏توان به روایات زیر تمسک کرد:

روایت اول:

«أحمد بن محمدبن عیسى عن إبراهیم بن أبی محمود، قال: قلت للرضا علیه‏السلام : أستلم الیمانی و الشامی و الغربی؟ قال نعم».

این روایت را شیخ طوسى در کتابهاى تهذیب(30) و استبصار(31) نقل کرده و در مجامع ثانویه مانند کتاب وسائل الشیعه(32) آمده است. چون استحباب استلام حجر الأسود قطعى بوده، استلام ارکان دیگر مورد سؤال قرار گرفته و روشن است که رکن شامى غیر از رکن غربى است و باید بر رکن شمالى منطبق باشد. شیخ طوسى نیز در ذیل روایت رکن اسود را عراقى مى‏نامد و در باره دو رکن شامى و غربى مى‏فرماید:

«و یجوز أن یکون رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله لم یستلمهما لأنّه لیس فی استلامهما من الفضل و الترغیب فی الثواب ما فی استلام الرکن العراقی و الیمانی».(33)

روایت دوم:

«و فی روایة أخرى کان لبنی هاشم من الحجر الأسود إلى الرکن الشامی».

این روایت در کافى(34) و کتاب من لایحضره الفقیه(35) نقل شده است.

چنانکه در اخبار مکه نقل شده(36) هنگامى که قریش در سال پنجم پیش از بعثت، بناى کعبه را تجدید مى‏کردند، بازسازى دیوارهاى کعبه در میان قبایل قریش بطاح، با قرعه تقسیم گردید و با توجه به تعدد قبایل، هیچ گروهى عهده‏دار بیش از یک دیوار نشد. پس، از این حدیث استفاده مى‏شود که دو رکن اسود و شامى مجاورند و لذا رکن شامى در جهت شمال قرار خواهد داشت.

علامه محمدتقى مجلسى در روضة المتقین(37) و علاّمه محمد باقر مجلسى در بحار(38) پس از نقل روایت از کتاب کافى، آورده‏اند که در برخى نسخه‏هاى کافى به‏جاى شامى، یمانى بوده است که در آن صورت براى استدلال مفید نخواهد بود؛ ولى از آنجا که کتاب‏هایى همچون وسایل الشیعه(39) و مستدرک الوسایل(40) روایت را به همین شکل از کافى نقل کرده‏اند و حتى در شرح خود علاّمه مجلسى(41) نیز متن به شکل حاضر نقل شده و در نسخه‏هاى خطى موجود فعلى نیز هیچ نشانه‏اى از صورت دیگر نیست، باید نسخه حاضر را صحیح و روایت را وافى به مقصود فرض کرد.

روایت‏هاى مؤیدِ دیدگاه دوم عبارت‏اند از:

الف: «و قال الصادق علیه‏السلام : إن تهیأ لک أن تصلّی صلواتک کلّها الفرائض و غیرها عند الحطیم فافعل فإنّه أفضل بقعة على وجه الأرض و الحطیم مابین باب البیت و الحجر الأسود و هو الموضع الّذِی فیه تاب اللّه‏ عزّ و جلّ على آدم علیه‏السلام ، و بعده الصلاة فی الحجر أفضل، و بعد الحجر مابین الرکن العراقی و باب البیت و هو الموضع الّذِی کان فیه المقام، و بعده خلف المقام حیث هو الساعة، و ما قرب من البیت فهو أفضل إلاّ أنّه لایجوز لک أن تصلّی رکعتی طواف النساء و غیره إلاّ خلف المقام حیث هو الساعة».

این‏روایت‏درکتاب‏من‏لایحضره الفقیه(42) وارد شده‏است وچون از نظر فضیلت، اولین رتبه به فاصله رکن اسود و درِ خانه و سومین رتبه به محلّى اختصاص دارد که میان در کعبه و رکن عراقى است، آشکار مى‏گردد که رکن بعد از اسود، عراقى نامیده شده است.

متن روایت در برخى از نسخه‏هاى خطى کتاب وسائل، به شکل مذکور و در برخى نسخه‏ها به تعبیر «مابین الرکن الشامی و باب البیت» آمده است؛ لذا در نسخه اسلامیه تعبیر «العراقى» در داخل پرانتز به دنبال «الشامى» ذکر شده است(43) و در نسخه آل‏البیت، در پاورقى به این اختلاف اشاره شده(44) ولى از آنجا که در شروح نیز همچون لوامع صاحبقرانى و روضة‏المتقین تعبیر عراقى آمده، و این در حالى است که شارح متوجه غیر متعارف بودن این عنوان بوده و در هر دو متن کوشیده است بگونه‏اى کاربرد واژه را توجیه کند، باید صحت نسخه‏هاى فعلى فقیه را بپذیریم.

علامه محمد تقى مجلسى در شرح این روایت مى‏نویسد:

«الرکن العراقی الّذِی هو مشهور الآن بالشامی و هو محاذ للقطب الشمالی تقریبا».(45)

و در لوامع صاحبقرانى تأکید شده است که:

«رکن عراقى که مذکور است، رکنى است که مشهور است به رکن شامى».(46)

یعنى ظاهر روایت بر خلاف قول مشهور است که بر دیدگاه اول منطبق است. ایشان در شرح حدیثى دیگر نیز از قائلان دیدگاه دوم به عنوان «بعض» تعبیر مى‏نمایند و اشاره‏اى به شهرت دیدگاه اول دارند:

«و ظاهرا مراد از رکن شامى در اینجا رکنى است که از رکن حجر که مى‏گذرند به آن مى‏رسند و بعضى این رکن را عراقى مى‏گویند».(47)

این روایت را به انضمام سه روایت بعدى، علامه مجلسى در کتاب بحار(48) از نوشته شیخ محمد بن على جبعى (جدّ شیخ بهائى) و او از نوشته شهید اول نقل کرده است و سپس در کتاب مستدرک الوسائل به نقل از بحار وارد شده است.(49) از طرف دیگر روایت در ضمن متنى طولانى در کتاب فقه الرضا علیه‏السلام نیز ذکر شده است،(50) هر چند اعتبار و استناد این کتاب، خود مورد مناقشه جمعى از محققان است؛(51) ولى معتقدان به صحت کتاب، روایت را در تألیفات خود همچون بحار(52) و مستدرک الوسائل(53) نقل کرده‏اند.

روایت دوم در نسخه دیگرى از کتاب فقه الرضا علیه‏السلام که به دست علامه مجلسى رسیده بوده، آمده است:

«فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى بَابِ الْبَیْتِ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ إِنَّ الْبَیْتَ بَیْتُکَ، وَ الْحَرَمَ حَرَمُکَ، وَ الْعَبْدَ عَبْدُکَ، هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّارِ. ثُمَّ تَطُوفُ فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى رُکْنِ الْعِرَاقِ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الشَّکِّ وَ الشِّرْکِ وَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ دَرَکِ الشَّقَاءِ وَ مَخَافَةِ الْعِدَى وَ سُوءِ الْمُنْقَلَبِ، وَ أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَقْرِ وَ الْفَاقَةِ وَ الْحِرْمَانِ وَ الْمُنَى وَ الْفَتْقِ وَ غَلَبَةِ الدَّیْنِ آمَنْتُ بِکَ وَ بِرَسُولِکَ وَ وَلِیِّکَ رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالاْءِسْلاَمِ دِیناً وَبِمُحَمَّدٍ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نَبِیّاً وَ بِعَلِیٍّ علیه‏السلام وَلِیّاً وَ إِمَاماً وَ بِالْمُوءْمِنِینَ إِخْوَاناً، فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى تَحْتِ الْمِیزَابِ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ أَظِلَّنِی تَحْتَ ظِلِّ عَرْشِکَ یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّکَ آمِنِّی رَوْعَةَ الْقِیَامَةِ وَ أَعْتِقْنِی مِنَ النَّارِ وَ أَوْسِعْ عَلَیَّ رِزْقِی مِنَ الْحَلاَلَ وَ ادْرَأْ عَنِّی شَرَّ فَسَقَةِ الْجِنِّ وَ الاْءِنْسِ وَ شَرَّ فَسَقَةِ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ، وَ اغْفِرْ لِی وَ تُبْ عَلَیَّ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمِ، فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى الرُّکْنِ الشَّامِیِّ فَقُلِ: اَللَّهُمَّ اجْعَلْهُ حَجَّةً مَقْبُولَةً وَ ذَنْباً مَغْفُوراً وَ سَعْیاً مَشْکُوراً وَ عَمَلاً مُتَقَبَّلاً تَقَبَّلْ مِنِّی کَمَا تَقَبَّلْتَ مِنْ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِکَ وَمُوسَى کَلِیمِکَ وَ عِیسَى رُوحِکَ وَ مُحَمَّدٍ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله حَبِیبِکَ، فَإِذَا انْتَهَیْتَ إِلَى الرُّکْنِ الْیَمَانِیِّ فَقُلِ: اللَّهُمَّ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الاْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنَا عَذَابَ النَّارِ».(54)

روایت را مستدرک الوسائل نیز به نقل از بحار الأنوار ذکر کرده است.(55) چون ادعیه وارده در روایت به ترتیب طواف مى‏باشد، باید رکن عراقى بعد از درِ کعبه قرار گیرد، پس بر همان رکن شمالى منطبق مى‏گردد.

چون این بخش در متن مصحّح فقه الرضا علیه‏السلام موجود نبوده، علامه کلّ نسخه را برخلاف شیوه معمول در یک محل ضبط نموده‏اند.(56) از سوى دیگر استدلال به گفتار یا رفتار اشخاصى همچون ابن عباس، جابربن عبداللّه‏، عبداللّه‏ بن عمر، عایشه، انس بن مالک و عبداللّه‏ بن مسعود و نقل تردید علما در چگونگى حجّ قران و اعلام نظر به شیوه اجتهاد ظنى و نه علم یقینى با مرجعیت علمى ائمه علیهم‏السلام سازگار نیست. این مجموعه اگر قرائن عدم اعتبار روایت نباشد، نشانه‏اى روشن بر تقیه‏اى آشکار است که تمسک به حدیث را با اشکال روبه‏رو مى‏سازد.

2- کتب فقهى شیعه

ارکان کعبه در ضمن چند مسأله در کتاب‏هاى فقه مورد بحث قرار گرفته است. دربرخى ازمسائل، مصداق خارجى موضوع تبیین نمى‏گردد و تنها بعضى از منابع با ذکر ویژگى‏هاى فعلى، رکن مورد نظر را تعیین مى‏نمایند. در این فصل فهرست مسائل فقهى و موارد تصریح و یا اشاره به مصادیق ارکان را پى مى‏گیریم.

مسأله اول: بحث قبله

دربسیارى ازکتب فقهى، به یک یا چند شیوه ذیل، دیدگاه اول تأیید شده است:

1- ارکان چهارگانه کعبه عبارت‏اند از: رکن‏هاى عراقى، شامى، غربى و یمانى که تفکیک رکن «شامى» و «غربى» قرینه پذیرش دیدگاه اول است؛ مانند:

حمزة بن عبد العزیز دیلمى (متوفاى 448ق.) در کتاب المراسم‏العلویه مى‏نویسد:

«و النّاس یتوجّهون إلى الأرکان، فالغربی لأهل المغرب و الشرقی لأهل المشرق و الیمانی لأهل الیمن و الشامی لأهل الشام».(57)

شیخ طوسى (متوفاى 460) در کتابهاى المبسوط ،(58) النهایه ،(59) الجمل و العقود ،(60) و الاقتصاد ،(61) علاوه بر آنچه در الاستبصار گذشت، بر این مبنا تأکید مى‏کند.

اصباح الشریعه(62) در بحث قبله(63) و ابن حمزه طوسى (متوفاى 560) در کتاب الوسیله الى نیل الفضیله(64) نیز عبارتى مشابه دارند.

ابو الفضل شاذان بن جبرئیل در کتاب «ازاحة العلّه» که بنا بر گزارش بحار(65) در سال 558 ق. تألیف نموده بحث مبسوطى را درباره قبله مناطق و شهرهاى مختلف طرح مى‏کند که بنا به نقل شهید اول چنین است:

«إنّ العراق و الخراسان و ما کان فی حدود ـ مثل الکوفة و بغداد و حلوان إلى الرى ومرو وخوارزم ـ یستقبلون الباب و المقام... و أهل سمیساط و الجزیرة إلى باب الأبواب یتوجّهون إلى حیث‏یقابل‏ما بین‏الرکن الشامی إلى نحو المقام... و أهل الشام إلى منتهى حدوده یستقبلون المیزاب إلى الرکن الشامی... و أهل مصر و الاسکندریه و القیروان إلى السوس الأقصى من المغرب إلى البحر الأسود یستقبلون ما بین الرکن الغربی إلى المیزاب... و أهل الحبشة و النوبة یستقبلون مابین الرکن الغربی و الیمانی».(66)

این بخش‏هاى کتاب با تفاوت‏هاى ناچیزى در کشف اللثام(67) و بحار(68) نیز نقل شده است.

2- حجرالأسود در رکن عراقى قرار گرفته و یا رکن اسود عراقى نیز نامیده مى‏شود، مانند:

شیخ طوسى در کتاب مصباح المتهجّد تأکید مى‏کند:

«و أهل العراق یتوجّهون إلى الرکن العراقی و هو الرکن الّذِی فیه الحجر و أهل الیمن إلى الرکن الیمانی و أهل المغرب إلى الرکن الغربی و أهل الشّام إلى الرکن الشامی».(69)

سید ابن طاووس (متوفاى 664) در فلاح السائل ،(70) محقق حلّى (متوفاى 676) در شرایع الاسلام ،(71) و علاّمه حلّى (متوفاى 726) در تذکرة الفقهاء ،(72) و قواعد الأحکام(73) نیز با عباراتى مشابه به این دیدگاه تصریح مى‏کند.

محقق اردبیلى (متوفاى 993) در بحث اوقات نماز مى‏گوید:

«لهذا یقال قبلة العراق الرکن الّذِی فیه الحجر و یراد الحائط الّذِی فیه الباب لأنّا نجد قبلة العراق (على ما وضع الجدى) قریب الباب کمن یقف عند المقام منحرفا إلى جانب الرکن کما مر».(74)

سید على طباطبایى (متوفاى 1231) بر مبناى دیدگاه اول مى‏فرماید:

«فاهل المشرق و هم أهل العراق و من والاهم وکان جهتهم إلى أقصى المشرق وجنبیه ممّا بینه و بین الشمال و الجنب إلى الرکن الّذِی یلیهم و هو الرکن العراقی الّذِی فیه الحجر الأسود و أهل المغرب إلى الغربی و أهل الشام إلى الشامی و أهل الیمن إلى الیمنی».(75)

آقا رضا همدانى (متوفاى 1322) در کتاب مصباح الفقیه در این باره مى‏نویسد:

«و أهل کلّ اقلیم یتوجّهون إلى سمت الرکن الّذِی على جهتهم فاهل العراق إلى العراقی و هو الّذِی فیه الحجر و أهل الشام إلى الشامی والمغرب إلى المغربى و الیمن إلى الیمانی».(76)

3- شرقیان به رکن عراقى رو مى‏کنند پس رکن عراقى در جهت شرق قرار دارد و چون حجرالأسود نیز در رکن شرقى است این دو رکن بر یکدیگر منطبق‏اند:

شیخ مفید (متوفاى 413) در کتاب مقنعه تصریح مى‏کند:

«فجعل الرکن الغربی لأهل المغرب و الرکن العراقی لأهل العراق و أهل المشرق و الرکن الیمانی لأهل الیمن و الرکن الشامی لأهل الشام».(77)

در کتاب اصباح الشیعه نیز آمده است:

«و یعرف أهل العراق و من یصلى إلى قبلتهم من أهل الشرق قبلتهم بکون الجدى...».(78)

یحیى بن سعید حلّى (متوفاى 689) در کتاب «الجامع للشرایع»(79) و علاّمه حلّى در «منتهى المطلب»(80) نیز بر این مبنا سخن گفته‏اند.

محقق کرکى (متوفاى 940) در جامع المقاصد، علاوه بر شرح کلام علامه در قواعد(81) که بر دیدگاه اول مبتنى است، در مواردى به دیدگاه خود تصریح مى‏کند:

«فیکون الرکن العراقی لأهل المشرق».(82)

4- رکن یمانى و شامى بر یک قطر از کعبه و در مقابل یکدیگرند:

محقق کرکى در «جامع المقاصد» مى‏نویسد:

«و ربما یسأل فیقال أهل الشام یجعلون الجدى على المنکب الأیسر و هم فی مقابلة أهل الیمن فکیف یجعله أهل الیمن بین العینین و یجاب بأنّ أهل الشام یستقبلون المیزاب إلى الرکن الشامی و أهل الیمن یستقبلون المستجار و الرکن الیمانی فبینهم انحراف یسیر عن المقابلة».(83)

یعنى چون میان یمن و شام تقابل است، رکن شامى باید تقریبا در جهت مقابل رکن یمانى قرار گیرد و در نتیجه رکن بعد از رکن اسود باشد.

5- رکن شامى در مجاورت رکن اسود است:

فاضل هندى قبله اهل عراق را دیوار میان رکن شامى و عراقى مى‏داند و با وجود اشکال طرح شده، اطلاق عراقى بر رکن اسود را تأکید مى‏کند:

«إنّ العراق و ما والاه لما زادت على مکة طولاً و عرضا فلهم أن یتوجّهوا إلى ما یقابل الرکن الشامی إلى الرکن الحجر و بالجملة إلى أیّ جزء من هذا الجدار من الکعبة، فبأدنى تیاسر یتوجّهون إلى رکن الحجر و هو أولى بهم من أن یشرفوا على الخروج عن سمت الکعبة».(84)

و در جاى دیگر تأکید مى‏کند:

«والرکن‏الشامی و هو ثانی رکنى الجدار الّذِی فیه الباب لأهل الشام و من والاهم».(85)

شیخ جعفر کاشف الغطا (متوفاى 1228) نیز در کتاب خویش بر همین نکته تأکید مى‏ورزد:

«ثالثا: بالنسبة إلى أوساط العراق کالکوفة و ما سامتها من موصل و ما حازاها إلى الحجاز و قبلتهم الرکن المشرقی المحاذی لمقام الحنبلی و بئر زمزم على ما قیل و الّذِی ظهر لی بعد الاختبار أنّه بین المشرقی الّذِی فیه الحجر و بین الرکن المسمّى بالشامی».(86)

در کتاب جواهر نیز آمده است:

«و اما الرکن الثانی من رکنى الباب فهو لأهل‏الشام وغیرهم».(87)

مسأله دوم: ادعیه طواف

دعاهاى مبسوطى به عنوان «مستحبات طواف» نقل شده است. این ادعیه که هریک باید در بخشى از طواف، در محاذات ارکان باب، میزاب و مستجار قرائت شوند، نشانگر ترتیب وقوع اجزاء و ارکان کعبه نیز مى‏باشند. این ترتیب بر دیدگاه اول منطبق است:

قاضى ابن برّاج (متوفاى 560) در کتاب «المهذب» مى‏نویسد:

«فإذا ابتدا به من الحجر الأسود و صار مقابل باب الکعبة دعا فقال... و إن کان نائبا من غیره ذکره و دعا له و مضى حتّى یقابل المقام فإذا جاز باب الکعبة و صار محاذیا للمقام قال... ثُمّ یقول فی طوافه بین کلّ موضعین ـ یقف بینهما للدعاء ـ... و یکثر من قرائة سورة إِنّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ فی طوافه حتّى یقابل الرکن الشامی فإذا قابله و صار محاذیا لطرف الحجر قال... ثُمّ یتقدّم حتّى یصیر محاذیا للمیزاب فإذا صار محاذیا لذلک من خارج الحجر فی ظهره نظر إلیه و صلّى على النبیّ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله و قال... و یدور حوالى الحجر حتّى یسیر عند طوافه الآخر محاذیا للرکن الغربی، فإذا صار محاذیا فی ذلک قال... ثُمّ یقول بعد أن یجاوز الرکن الغربی قبل وصوله إلى الرکن الیمانی... ثُمّ یتقدّم حتّى یصلّ إلى المستجار و هو دون الرکن الیمانی قلیلاً فإذا صار کذلک فلیقل... ثُمّ یتقدّم إلى الرکن الیمانی فإذا صار عنده التزمه و وضع خدّه علیه فإن لم یتمکّن مسحه بیده ثُمّ یمسح بها وجهه و قال... ثُمّ یجوز حتّى یصیر بینه و بین الرکن الّذِی فیه الحجر الأسود و یقول... ثُمّ ینفد إلى الحجر الأسود فاذا وصل إلیه فقد تمم شوطا فیستلمه».(88)

ابن زهره حلّى(89) (متوفاى 585) و على‏بن محمد قمى(90) (قرن هفتم) نیز در ادعیه طواف را با ترتیبى مشابه نقل مى‏کنند:

مسأله سوم: مستحبات خروج از کعبه

براى ورود به کعبه آدابى ذکر شده که تا خروج از آن نیز ادامه مى‏یابد. یکى از آداب خروج، اقامه دو رکعت نماز در برابر هر رکن است که باید با رکن شامى آغاز شود و با رکن اسود به انجام برسد. این ترتیب تنها در صورتى شامل هر چهار رکن خواهد بود که دو کن شامى و اسود مجاور یکدیگر باشند و این فقط در دیدگاه اول حاصل مى‏شود:

ابن حمزه در کتاب «الوسیله الى نیل الفضیله» مى‏نویسد:

«و صلّى رکعتین بإزاء کلّ رکن و بدأ بالرکن الشامی و ختم بالرکن الّذِی فیه الحجر».(91)

مسأله چهارم: استحباب استلام ارکان

در بیان استحباب استلام ارکان چهارگانه، گاه اسامى ارکان نیز ذکر مى‏گردد. تفکیک دو رکن غربى و شامى نشانگر اعتقاد به دیدگاه اول خواهد بود.

یحیى بن سعید حلّى در کتاب «الجامع للشرایع» مى‏فرمایند:

«و روى استلام الرکن الغربی و الشامی فی کلّ شوط ».(92)

علاّمه محمد باقر مجلسى (متوفاى 1111) نیز در شرح روایت تهذیب به این نکته تصریح مى‏کند:

«و ذهب أکثر الأصحاب إلى استحباب استلام الأرکان کلّها، و إنّ تأکد استحباب استلام‏العراقی والیمانی... ومنع ابن الجنید من استلام الشامی والمغربى».(93)

سید على طباطبایى در شرح بحث استحباب استلام ارکان متن المختصر النافع اینگونه مى‏نویسد:

« (آکدها) استحبابا (رکن الحجر) یعنى العراقی (و الیمانی) ».(94)

مسأله پنجم: محدوده حجر اسماعیل

در برخى منابع، هنگام معرفى حِجر اسماعیل، به وقوع آن در بین دو رکن شامى و غربى اشاره مى‏شود که تفکیک آنها فقط با دیدگاه اول قابل توضیح خواهد بود.

فاضل هندى در بحث واجبات حج مى‏فرماید:

«...ح : (اِدخال الحجر) و هو موضع من الرکن‏الشامی إلى الغربی محوط بجدار قصیر بینه و بین کلّ من الرکنین فتحة (فی الطواف) ».(95)

مسأله ششم: جایگاه کوه صفا

در معرفى مسعى گفته شده که صفا در امتدادضلع‏بین رکن عراقى و یمانى است. این مجاورت تنها با قول اول منطبق خواهد بود.

در کتاب کشف اللثام آمده است:

«و هو (الصفا) أنف من جبل أبی قبیس بإزاء الضلع الّذِی بین الرکن العراقی و الیمانی».(96)

صاحب جواهر نیز مى‏فرماید:

«و کیف کان فالصفاأنف من جبل أبی قبیس بإزاء الضلع الّذِی بین الرکن العراقی و الیمانی».(97)

مسأله هفتم: استقبال کعبه از بالاى کوه صفا

از مستحبات سعى، وقوف بر بالاى کوه صفا و قرائت دعاهاى وارده و نگریستن به کعبه است. این عمل پیشینه‏اى به قدمت بشر دارد؛ زیرا بنا به روایات، هنگامى که حضرت آدم علیه‏السلام از بالاى کوه صفا حجرالأسود را دید که در رکن جاى گرفته است، تکبیر و تهلیل گفته، خدا را به مجد و عظمت خواند:

«فلمّا نظر آدم من الصفا و قد وضع الحجر فی الرکن کبر اللّه‏ و هلله و مجده فلذلک جرت السنة بالتکبیر و استقبال الرکن الّذِی فیه الحجر من الصفا».(98)

در تأسى به این سنت، دستورات متعدّدى در روایات وارد شده‏است:

«قال ابو عبداللّه‏ علیه‏السلام :... فاصعد على الصفا حتّى تنظر إلى البیت و تستقبل الرکن الّذِی فیه الحجر الأسود».(99)

از این رو فقها به استحباب فتوا داده‏اند و گاه در بیان حکم فقهى، به اتحاد رکن اسود و رکن عراقى تصریح کرده‏اند؛ چنانکه صاحب جواهر در شرح کلام شرایع الاسلام به اشتمال رکن عراقى بر حجر الأسود تصریح مى‏کند که:

« (و) منها أن (یستقبل الرکن العراقی) ذی الحجر حال کونه على الصفا».(100)

مسأله هشتم: جایگاه باب حناطین

ملا احمد نراقى (متوفاى 1245) در کتاب خود پس از اینکه به استحباب خروج از باب حناطین در وداع خانه کعبه حکم مى‏کند، براى تعیین موضع باب نشانه‏اى را از ملاّ مهدى نراقى نقل مى‏کند:

«وقال والدیالعلاّمة ـ طاب‏ثراه ـ فی المناسک المکیة: و هو الباب الّذِی یسمّى الآن بباب الدربیة یحاذی الرکن الشامی و هو اول باب یفتح فی جنب باب السلام من جهة یمین من یدخل المسجد، انتهى».(101)

با توجه به قرار گرفتن باب السلام در جهت دیوار شرقى کعبه، باب حناطین نیز در همین سو جاى گرفته است و چون محاذى رکن شامى است باید رکن شامى را در منتها الیه این دیوار جستجو کرد که بر قول اول منطبق خواهد بود؛ زیرا بر اساس قول دوم که رکن شامى در ملتقاى دیوار شمالى و غربى است، باید باب حناطین را نیز در همان ضلع‏ها پى‏گرفت.

چند نکته:

از مجموع موارد متعددى که ذکر شد، مى‏توان نتایج زیر را به دست آورد:

1- فقهاى شیعه در طول تاریخ بر انتساب رکن اسود به اهل عراق، نامگذارى رکن اسود به عراقى و نامیدن رکن شمالى به شامى اتفاق داشته‏اند. این توافق در برخى از متون نیز حکایت شده است:

سید محمد جواد عاملى (متوفاى 1226) در کتاب مفتاح الکرامه آورده است:

«کون الرکن الّذِی فیه الحجر رکن أهل العراق، قال به الأصحاب قاطبة کما فی کشف اللثام و فی فوائد الشرائع صرّحوا به».(102)

در کتاب جواهر الکلام نیز هر اختلافى در این بحث انکار مى‏شود:

«و کیف کان (فأهل العراق) و من شارکهم (إلى العراقی و هو الّذِی فیه الحجر) و کذا أهل الشام إلى الشامی والمغرب إلى المغربی و الیمن إلى الیمانی) بلاخلاف أجده فی شیء من ذلک».(103)

در جاى دیگر پس از بیان اشکال مطرح شده، قبله بودن رکن اسود براى عراقیان را مشهور در بین قدما و متأخرین اصحاب معرفى مى‏کند:

«فخطا الأصحاب قاطبة فی قولهم إن رکن الحجر قبلة أهل العراق و زعم أن قبلتهم الشامی و أنه العراقی أیضا و هو خلاف المعروف بین الأصحاب قدیما و حدیثا».(104)

2- این توافق گرچه در ابتدا به نظر مى‏رسد ناشى از این باشد که عراق را در سمت رکن اسود مى‏دانسته‏اند، ولى حتى با کشف انحراف سمت عراق نیز در این نامگذارى تردیدى حاصل نشد و تنها درصدد توجیه گفته‏هاى پیشینیان بر آمدند.

چنانکه در کتاب ازاحة العلة (تألیف 558)، قبله عراق در کعبه و مقام ابراهیم گزارش شده است:

«انّ العراق و الخراسان و ما کان فی حدود ـ مثل الکوفة و بغداد و حلوان إلى الرى و مرو و خوارزم ـ یستقبلون الباب و المقام».(105)

محقّق کرکى (متوفاى 940) تصریح مى‏کند:

«إنّ الرکن العراقی لیس قبلة أهل العراق ـ کما هو معلوم ـ(106)

لیکن در توجیه کلام علاّمه حلّى که قبله عراقى‏ها را رکن عراقى نامیده، پس از تمسک به کلام شاذان بن جبرئیل و بیان مصنف در تذکرة الفقها، مى‏فرماید:

«فینزل کلام المصنف على التوسّع، لأنّ موضع توجّههم إلى البیت قریب من الرکن العراقی».(107)

محقّق اردبیلى (متوفاى 993) نیز در شرح کلام علاّمه حلّى در «ارشاد الاذهان» رو کردن به رکن عراقى براى تشخیص زوال را اینگونه تفسیر مى‏کند:

«و الظاهر أنّ مراده، الحائط الّذِی فیه الرکن العراقی: أى حائط الباب، فانّه قبلة العراق، لا الجزء الّذِی هو الرکن خاصة: أو مراده باستقبال الرکن، هو التوجه نحوه فی الجملة کما فی البعید: فانّ الظاهر: أنّ قبلة البعید، على ما رأیناه، على تقدیر وصول خط القبلة إلى البیت، إنّما یصل إلیه بالانحراف نحو الرکن، لا جعله بین العینین، و إلاّ لا تجى‏ء الشمس إلى الحاجب الأیمن إلاّ قریب الغروب، و لهذا یقال قبلة العراق، الرکن الّذِی فیه الحجر و یراد الحائط الّذِی فیه الباب، لانّا نجد قبلة العراق (على ما وضع الجدی) قریب الباب، کمن یقف عند المقام منحرفا إلى جانب الرکن کما مرّ».(108)

فاضل هندى (متوفاى 1137) در بحث قبله، اشکال یکى از معاصرانش را طرح مى‏کند و سپس به بیان پاسخ آن مى‏پردازد:

«ثمّ إنّه وضع آلة تستعلم بها نسبة البلاد الى جهات الکعبة، فاستعلم منها أنّ الحجر الأسود إلى الباب فى جهة بعض بلاد الهند کبهلوازة، و الباب فى جهة بعضها کدهلى و... و من‏الباب إلى‏منتصف‏هذاالضلع‏فیجهة‏الاحساء و... ومنه إلى‏السدس الرابع جهة هرات و... و منه إلى السدس الخامس جهة إصبهان و البصرة و... والسدس الأخیر المنتهى إلى الشامی جهة کرما... و بغداد و الکوفة و سرّ مَن رأى. فخطا الأصحاب قاطبة فی قولهم إنّ رکن الحجر قبلة أهل العراق وزعم انّ قبلتهم الشامی و إنّه العراقی أیضا.»(109)

در «مفتاح الکرامه» نیز تصریح برخى از فقها، به تقرّب قبله اهل عراق و رکن عراقى نقل شده است:

«و فی فوائد الشرایع فی قولهم هذا توسّع لأنّ أهل العراق لایتوجّهون إلى نفس هذا الرکن، بل هذا الکلام تقریبیّ فإنّ قبلة البعید إمّا الجهة أو الحرم على اختلاف القولین و کلاهما لاینطبق على‏هذا، کما لایخفى... و فی إرشاد الجعفریة قبلة أهل العراق مابین الباب و المقام لا الرکن و انّ اطلاقهم الرکن المذکور للعراقی تجوز إذ هو فی الحقیقة لأهل الشرق، و فی حواشی الشهید للشامی من المیزاب إلى الباب و للعراقی منه إلى نصف الیمانی و للیمانی إلى نصف الغربی و للغربی منه إلى المیزاب».(110)

3- اعتقاد گروهى به نامگذارى رکن شمالى به عراقى و نامیدن رکن غربى به شامى نیز مورد غفلت فقها نبوده است ولى در عین حال بر مبناى خود تاکید داشته‏اند نقل این اختلاف نظریه را در برخى از منابع مى‏توان مشاهده کرد:

علامه حلّى (متوفاى 726)

و الرکن الأسود و الباب فی صوب الشرق و الأسود و هو أحدالرکنین الیمانیین و الباب بینه و بین أحد الشامیین و هو الّذِی یسمّى عراقیا أیضا و الباب إلى الأسود أقرب منه إلیه و یلیه الرکن الآخر الشامی و الحجر بینهما و المیزاب بینهما و یلی هذا الرکن الیمانی الآخر الّذِی عن یمین الأسود».(111)

علاّمه محمد تقى مجلسى (متوفاى 1070) بر این نظریه است که:

«رکن عراقى که مذکور است رکنى است که‏مشهور است به رکن شامى و در واقع بعضى از مواضع‏عراق رو به آن مى‏کنند و بعضى از شام، بنابراین، هر دو را بر او اطلاق مى‏کنند واللّه‏ تعالى یعلم».(112)

1 . شیخ صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، تصحیح مرحوم على اکبر غفارى، چهار جلد، دفتر انتشارات اسلامى، ج2، ص 190

2 . محمد بن یعقوب کلینى، الکافى، تصحیح على‏اکبر غفارى، هشت جلد، چاپ سوم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1367ش. ج4، ص529

3 . شیخ صدوق، کتاب من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 245

4 . علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، صد و ده جلد، دار الکتب الاسلامیه و المکتبة الاسلامیه، ج99، ص219

5 . محمود بن عمر زمخشرى، الفائق فى غریب الحدیث، تصحیح محمد ابو الفضل ابراهیم و على محمد البجاوى، ذیل ماده «نفذ».

6 . ابن الاثیر، النهایة فى غریب الحدیث، تصحیح طاهر احمد الزاوى و محمود محمد الطناحى، ذیل ماده «نفذ».

7 . ابن منظور، لسان العرب، ذیل ماده‏هاى «نفذ» و «عنن».

8 . احمد بن حنبل، المسند، تصحیح حمزه احمد الزین، بیست جلد، چاپ اول، دارالحدیث، قاهره، 1416ق، ج1، ص273 و ج14، ص16

9 . عبد الرزاق صنعانى، المصنف، تصحیح حبیب الرحمن الاعظمى، یازده جلد، المجلس العلمى، ج5، ص45، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

10 . متقى هندى، کنز العمال، تصحیح محمود عمر الدمیاطى، شانزده جلد، چاپ اول، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1419ق، ج5، ص68

11 . احمد بن حنبل، المسند، ج1، ص382

12 . متقى هندى، کنز العمال، ج5، ص70

13 . یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل کلمه «الحجر الأسود».

14 . همان، ذیل کلمه الکعبة.

15 . یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل کلمه «الحجر الأسود.

16 . د. احمد فتح اللّه‏، معجم الفاظ الفقه الجعفرى، ص153، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

17 . همانجا.

18 . همان، ص 212

19 . ابن قتیبه، المعارف، تصحیح د. ثروت عکاشه، چاپ ششم، الهیئة المصریة العامه للکتاب، ص561

20 . محمد بن احمد نهروانى، الإعلام بأعلام بیت‏اللّه‏ الحرام، تصحیح هشام عبد العزیز عطا، چاپ اول، المکتبة التجاریه، مصطفى احمد الباز، مکه، 1416ق، ص62

21 . ابو ولید ازرقى، اخبار مکة، تصحیح رشدى الصالح ملحس، دو جلد، دار الاندلس، بیروت، 1416ق. ج1، ص64

22 . محمد بن احمد نهروانى، الإعلام بأعلام بیت‏اللّه‏ الحرام، ص118

23 . عبد الکریم النهروالى القطبى، اعلام العلماء الأعلام ببناء المسجد الحرام، تصحیح احمد محمد جمال، عبد العزیز الرفاعى و د. عبداللّه‏ الجبورى، چاپ دوم، دارالرفاعى، ریاض، 1403ق، ص40

24 . همان ، ص142

25 .یاقوت حموى، معجم البلدان، ذیل کلمه «الکعبه».

26 . ابو ولید ازرقى، اخبار مکه، ج1، ص64

27 . رسول جعفریان، آثار اسلامى مکه و مدینه، چاپ پنجم، نشرمشعر، تهران، 1381ش، ص76

28 . معاونت آموزش و پژوهش بعثه مقام معظم رهبرى، اطلس اماکن مکه مکرمه و مدینه منوّره، چاپ اول، نشر مشعر، 1381 ش، ص24

29 . محمد محمدى رى شهرى، حج و عمره در قرآن و حدیث، ترجمه جواد محدثى، چاپ اول، دارالحدیث، قم، ص175

30 . شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، تصحیح على اکبر غفارى، ده مجلد، چاپ اول، نشر صدوق، تهران، 1376خورشیدى، ج5، ص123

31 . شیخ طوسى، الاستبصار، تصحیح سید حسن موسوى خرسان، چهار مجلد، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1363خورشیدى، ج2، ص216

32 . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعه، تصحیح موسسه آل البیت، سى جلد، چاپ اول، موسسة آل البیت علیهم‏السلام لاحیاء التراث، قم، 1412ق. ، ج13، ص344

33 . شیخ طوسى، الاستبصار، ج2، ص217

34 . ج4، ص219

35 . ج 2، ص 248

36 . ابو ولید ازرقى، اخبار مکه، ج1، ص161

37 . علامه محمد تقى مجلسى، روضة المتقین، تصحیح سید حسین موسوى کرمانى و على پناه اشتهاردى، چهارده جلد، بنیاد فرهنگ اسلامى حاج محمد حسین کوشانپور، ج4، ص141

38 . ج15، ص339

39 . ج13، ص216

40 . میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، تصحیح موسسه آل‏البیت علیهم‏السلام ، هجده جلد، چاپ دوم، موسسة آل البیت علیهم‏السلام لاحیاء التراث، بیروت، 1409 ق. ، ج17، ص376

41 . علامه محمد باقر مجلسى، مرآة العقول، تصحیح سید محسن حسینى امینى، بیست و شش جلد، چاپ اول، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365خورشیدى، ج17، ص59

42 . ج2، ص209

43 . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، تصحیح عبد الرحیم الربانى الشیرازى، بیست جلد، چاپ سوم، المکتبة الاسلامیه، تهران، 1395ق. ، ج3، ص539

44 . شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، موسسة آل البیت علیهم‏السلام لاحیاء التراث، ج 5، ص 275

45 . روضة المتقین، ج4، ص58

46 . علامه محمد تقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، هشت جلد، چاپ اول، انتشارات دار التفسیر، قم، 1376ش، ج7، ص93

47 . همان، ج7، ص238

48 . ج99، ص231

49 . مستدرک‏الوسائل، ج3، ص423 وج9، ص427

50 . منسوب به امام رضا علیه‏السلام ، الفقه، تصحیح موسسة آل البیت علیهم‏السلام لاحیاء التراث، چاپ اول، کنگره جهانى حضرت رضا علیه‏السلام ، مشهد، 1406 ق، ص 222

51 . همان، ص10

52 . علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج99، ص230

53 . میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج3، ص422

54 . علامه محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 99، ص 342 ؛ مستدرک‏الوسائل، ج9، ص387

55 . ج9، ص387

56 . بحار الأنوار، ج99، ص333

57 . حمزة‏بن عبد العزیز، المراسم العلویة فى الاحکام النبویه، تصحیح سید محسن حسینى امینى، معاونیة الثقافیة للمجمع العالمى لأهل البیت علیهم‏السلام ، قم، 1414ق. ، ص60، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

58 . شیخ طوسى، المبسوط فى الفقه الامامیة، تصحیح سید محمد تقى کشفى، هشت جلد، چاپ دوم، المکتبة المرتضویة، تهران، 1387 ق، ج 1، ص 78

59 . همو، النهایة فى مجرد الفقه و الفتاوى، انتشارات قدس محمدى، قم، ص 63

60 . همو، الجمل و العقود (در ضمن الرسائل العشر)،تصحیح واعظ زاده خراسانى، موسسة النشر الاسلامى، قم، ص 175

61 . همو، الاقتصاد الهادى إلى طریق الرشاد، تصحیح حسن سعید تهرانى، مکتبة جامع چهلستون، تهران، 1400 ق، ص 257

62 . برخى از محققان همچون میرزا عبداللّه‏ افندى در ریاض العلما، ج ، ص446 این کتاب را از تألیفات قطب‏الدین کیذرى (قرن ششم) دانسته‏اند گروهى نیز همچون آقابزرگ تهرانى در الذریعه آن را از تألیفات نظام الدین صهرشتى (متوفاى اواخر قرن پنجم بر شمرده‏اند. در سند چاپ شده نیز از قول دوم پیروى شده است.

63 . اصباح الشیعه بمصباح الشریعه (در ضمن مجموعه سلسلة الینابیع‏الفقهیه)، تصحیح على اصغر مروارید، چهل جلد، چاپ اول، دار التراث و الدار الاسلامیة، بیروت، 1410ق. ج4، ص610

64 . ابن حمزه طوسى، الوسیلة إلى نیل الفضیلة، تصحیح محمد الحسون، چاپ اول، مکتبة السید المرعشى، قم، 1408 ق، ص 85، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

65 . ج84، ص72

66 . شهید اول، ذکرى الشیعة فى احکام الشریعه، تصحیح موسسه آل البیت علیهم‏السلام ، جلد، چاپ اول، موسسه آل البیت علیهم‏السلام لاحیاء التراث، قم، 1419ق. ، ج3، صص 165 ـ 164

67 . فاضل هندى، کشف اللثام عن قواعد الأحکام، پانزده جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1416ق. ، ج3، صص 150 ـ 140

68 . ج 84، صص 89 ـ 73

69 . شیخ طوسى، مصباح المتهجّد، چاپ اول، موسسة فقه الشیعه، بیروت، 1411ق. ص27

70 . سید ابن طاووس، فلاح السائل، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، قم، ص129

71 . محقق حلى، شرائع الاسلام فى مسائل الحلال و الحرام، تصحیح عبد الحسین محمد على بقال، چهار جلد، چاپ دوم، مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، 1408 ق، ج 1، ص 55

72 . علامه حلّى، تذکرة الفقهاء، تصحیح موسسة آل‏البیت علیهم‏السلام ، چاپ اول، موسسه آل‏البیت علیهم‏السلام لاحیاء التراث، قم، 1414ق، ج3، ص12

73 . همو، قواعد الاحکام، سه جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1413ق. ج1، ص251

74 . محقق اردبیلى، مجمع الفائدة و البرهان، تصحیح مجتبى عراقى، على پناه اشتهاردى و حسین یزدى اصفهانى، چهارده جلد، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1362ش. ، ج2، ص10

75 . سید على طباطبایى، ریاض المسائل، هجده جلد، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1414ق. ج3، ص121

76 . آقا رضا همدانى، مصباح الفقیه، پنج جلد، مکتبة الصدر، ج 2، بخش 1، ص 92، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

77 . شیخ مفید، المقنعه، چاپ دوم، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1410ق. ، ص96

78 . اصباح الشیعه بمصباح الشریعه (در ضمن مجموعه سلسلة الینابیع الفقهیه)، ج4، ص611

79 . یحیى بن سعید حلى، الجامع للشرائع، چاپ دوم، دار الاضواء، بیروت، 1406 ق، ص 63

80 . علامه حلى، منتهى المطلب فى تحقیق المذهب، تصحیح بخش فقه، چاپ اول، بنیاد پژوهش‏هاى اسلامى، مشهد، 1415 ق، ج 4، ص 170

81 . محقق کرکى ، جامع المقاصد، تصحیح موسسة آل البیت علیهم‏السلام ، چاپ اول، موسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم، 1408 ق. ، ج2، صص59 ـ 53

82 . همان، ص53

83 .همان، ج 2، ص 59

84 . فاضل هندى، کشف اللثام عن قواعد الأحکام، ج3، ص141

85 .همان، ج3، ص148

86 . شیخ جعفر کاشف الغطاء، کشف الغطاء عن خفیات مبهمات شریعة الغراء، انتشارات مهدوى، اصفهان، ص218

87 . محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، تصحیح عباس قوچانى، چهل و سه جلد، چاپ سوم، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1367خورشیدى، ج7، ص378

88 . قاضى ابن براج، المهذب، دو جلد، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1406ق . ، ج1، صص235 ـ 233

89 . ابن زهره حلى، غنیة النزوع الى علمى الاصول و الفروع، ابراهیم البهادرى، چاپ اول، موسسة الامام الصادق ع، قم، 1417 ق، صص 174 ـ 172

90 . على بن محمد قمى، جامع الخلاف و الوفاق، تصحیح حسین حسینى بیرجندى، چاپ اول، پاسدار اسلام، صص 203 ـ 202، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

91 . ابن حمزه طوسى، «الوسیله الى نیل الفضیله، ص90

92 . یحیى بن سعید حلّى، الجامع للشرائع، ص197

93 . علاّمه محمد باقر مجلسى، ملاذ الأخیار فى فهم تهذیب الاخبار، تصحیح سید مهدى رجائى، شانزده جلد، مکتبة السید المرعشى، قم، 1407، ج7، ص388

94 . سیدعلى‏طباطبایى،ریاض‏المسائل،ج7، ص46

95 . فاضل هندى، کشف اللثام عن قواعد الاحکام، ج5، ص418

96 . همان، ج6، ص6

97 . محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، ج19، ص421

98 . محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج4، ص186

99 . محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج4، ص431

100 . محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، ج19، ص415

101 . ملا احمد نراقى، مستند الشیعه، تصحیح موسسة آل البیت علیهم‏السلام ، نوزده جلد، چاپ اول، موسسة آل البیت علیهم‏السلام لاحیاء التراث، قم، 1415ق، ج13، ص93، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

102 . سید محمد جواد عاملى، مفتاح الکرامه، تصحیح محمد باقر خالصى، چاپ اول، موسسة النشر الاسلامى، قم، 1419 ق .، ج5، ص295، به نقل از لوح فشرده المعجم الفقهى، نسخه سوم.

103 . محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرائع الاسلام، ج 7، ص 357

104 . همانجا.

105 . شهید اول، ذکرى الشیعه فى احکام الشریعه، ج3، ص164

106 . محقق کرکى، جامع المقاصد، ج 2، ص 13

107 . محقق کرکى، جامع المقاصد، ج2، ص53

108 . محقق اردبیلى، مجمع الفائدة و البرهان، ج2، صص 10 ـ 9

109 . فاضل هندى، کشف اللثام عن قواعد الأحکام، ج3، ص141

110 . سید محمد جواد عاملى، مفتاح الکرامه، ج5، ص295

111 . علامه حلّى، تذکرة الفقهاء، ج8 ، ص87

112 . علامه محمد تقى مجلسى، لوامع صاحبقرانى، ج7، ص93

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد