کانون های فرهنگی و تربیتی استان اردبیل

وبلاگی در مورد برنامه‌های کانون‌های فرهنگی و تربیتی

کانون های فرهنگی و تربیتی استان اردبیل

وبلاگی در مورد برنامه‌های کانون‌های فرهنگی و تربیتی

از امام حسین(ع) بیشتر بدانیم

فضایل اخلاقی امام حسین(ع)

عبادت، سخاوت، ایثار، ‌شجاعت، صراحت، تواضع، ایثار، مهربانی، عفو و بخشش، احسان، احترام به معلم، آموزش غیرمستقیم، رعایت بزرگ‌ترها و قبول عذرخواهی دیگران از ویژگی‌های اخلاقی امام حسین(ع) است.

عبادت امام حسین(ع)

امــام حسین(ع) فرموده‌اند: مردمی که خدا را از روی رغبت عبادت می‌کنند و درخواست و حاجتی دارند این عبادت تاجران است. مردمی که از روی ترس عبادت می‌کنند، این عبادت بردگان است و کسانی که خدا را برای سپاسگزاری عبادت می‌کنند این عبادت آزادمردان است و این بهترین عبادتهاست.

در روایات آورده‌اند: عبادت، نماز و روزه، حج امام حسین(ع) بسیار بود. آن حضرت(ع) 25 بار به حج مشرّف شدند و در شب عاشورا به برادرش حضرت ابوالفضل(ع) فرمودند: از دشمن وقت بخواه! زیرا من نماز، دعا و تلاوت قرآن را دوست دارم. آن حضرت(ع) در ظهر عاشورا در مقابل لشکر دشمن نماز خواند و از حمله‌های پی‌درپی آنان نهراسید.

امام سجاد(ع) فرمودند: پدرم هر شب هزار رکعت نماز می‌خواندند. امام حسین(ع) وقتی وضو می‌گرفت، رنگش می‌پرید و پاهایش می‌لرزید و از حضرت سؤال کردند چرا؟ فرمودند: سزاوار است کسی که در برابر خداوند می‌ایستد، رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد.

سخاوت امام حسین(ع)

حضرت امام حسین(ع) فرمودند: بهترین مال آن است که آبروی تو را حفظ کند و کسی که از تو حاجتی بخواهد، آبروی خود را با این درخواست ریخته است. پس تو با محروم نکردن او، آبروی خودت را حفظ کن.

شخص نیازمندی از بخشنده‌ترین افراد سؤال کرد، کریم‌ترین فرد کیست؟ مردم امام حسین(ع) را به او معرفی کردند. هنگامی که آن فرد وارد منزل امام حسین(ع) شد، حضرت(ع) مشغول نماز بود. آن شخص گفت: امروز آن کسی که به تو امید دارد و به حلقه‌ی در تو می‌زند، ناامید نمی‌شود. تو صاحب بخشش و کَرَم هستی و ما به شما اعتماد داریم و پدر تو فاسقان را کُشت.

امام حسین(ع) 4000 دِرهم به او بخشید. آن شخص وقتی هدیه امام(ع) را گرفت،‌ گریه کرد. امام حسین(ع) فرمودند: آیا بخشش من کم بود؟ او گفت: نه. گریه‌ام، برای آن است که این دست با بخشش چگونه زیر خاک می‌شود.

ایثار امام حسین(ع)

قرآن کریم می‌فرماید: به مقام نیکان نمی‌رسید؛ مگر چیزهایی که به آن علاقه دارید، انفاق کنید. امام حسین(ع) در روز عاشورا تمامی عزیزانش را در راه خدا تقدیم کردند.

آنکه پرچمداری اسلام را با خون خرید

تا به پا گشت و عَلَم شد پرچم توحید از او

دولت حق دولت خاصّ حسین‌بن علی است

دولتی کز مکرمت دولت بسی زایید از او

منبع: بحارالانوار جلد 45ـ44ـ43، نهج‌البلاغه و قرآن

به نقل: از روزنامه اطلاعات

سخنان گهربار از سالار شهیدان

از ترس خداوند گریه‌کردن، آتش جهّنم را دور می‌کند.

اگر برای نعمت‌های گذشته‌ی خود شکرگزار باشی، خداوند نعمت‌های جدیدی به تو می‌دهد.

شایسته است، انسان مؤمن وقتی کسی را دید که گناه می‌کند، او را از کارهای زشت نهی کند.

از ستم‌ کردن بر کسی که غیر از خداوند یار و یاوری ندارد، بپرهیز.

آنچه را طاقت نداری، به عهده مگیر.

هرگاه از تدبیر و چاره‌اندیشی بازماندی، گره‌گشای کار تو، مدارا کردن است.

دانا کسی است که راست‌گو باشد.

راست‌‌گویی نشانه‌ی عزّت و دروغ‌گویی نشانه‌ی ذلّت آدمی است.

آن کسی که بخشش تو را بپذیرد، تو را در جوانمردی کمک کرده است.

بخیل، کسی است که از سلام کردن بخل ورزد.

کسی که اندوه و گرفتاری مؤمنی را برطرف کند، خداوند اندوه و گرفتاری دنیا و آخرت را از او برطرف می‌کند.

از فرهنگ سخنان امام حسین(ع) به نقل از روزنامه اطلاعات

اربعین حسینی را تسلیت عرض می‌نمائیم

 

سخنانی از امام حسین(ع)

1ـ بندگان خدا از خدا بترسید و در دنیا با احتیاط رفتار کنید. اگر بنا بود همه‌ی دنیا به یک نفر داده شود، یا فردی برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایندتر بود؛ ولی خداوند عاقبت دنیا را نابود شدن قرار داده است.

خداوند دنیا را محل فنا و نیستی قرار داد، زیرا دنیا دوست‌دارانش را لحظه به لحظه تغییر داده، وضعشان را دگرگون می‌سازد. مغرور و درمانده کسی است که فریب دنیا را بخورد.

2ـ گرچه زندگی این دنیا از نظر عده‌ای بسیار با ارزش است؛ ولی آخرت که جهان پاداش الهی است، بالاتر و با ارزش‌تر است. اگر جمع کردن مال و ثروت برای این است که باید روزی از آن دست برداشت، پس فرد نباید برای چنین ثروتی بخل ورزد و اگر روزی‌ها مقدر و تقسیم شده است، هرچه انسان در کسب ثروت حرص کمتری داشته باشد نیکوتر است و اگر این بدن‌ها برای مرگ آفریده شده، پس کشته شدن انسان در راه خدا از همه چیز پسندیده‌تر است.

3ـ سلام کردن 70 پاداش دارد که از این رقم 69 تـا بـرای سـلام کـننده و یـکی برای پاسخ دهنده است.

4ـ مردمی که بندگان دنیا هستند و دین را برای رفاه و آسایش می‌خواهند، هرگاه در امتحان و رنج قرار گیرند آن موقع دینداران کم هستند.

5ـ کسی که هدیه شما را بپذیرد، شما را در بخشش و کرامت کمک کرده است.

6ـ از معذرت خواهی، پرهیز کنید؛ زیرا مؤمن عمل بد انجام نمی‌دهد تا عذرخواهی کند؛ اما منافق هر روز کار زشت انجام می‌دهد و معذرت‌خواهی می‌کند.

7ـ شخصی خدمت امام حسین(ع) رسید و عرض کرد: من مردی گناهکار هستم و توان خودداری و دوری کردن از گناه را ندارم. مرا موعظه فرما.

حضرت فرمودند: پنج عمل زیر را انجام بده. آنگاه هرچه خواستی گناه کن!

1ـ از رزق خداوند استفاده نکن، سپس هرچه خواستی گناه کن.

2ـ از ولایت خداوند خارج شو، پس هرچه خواستی گناه کن.

3ـ محلی را پیدا کن که خداوند تو را نبیند، سپس هرچه خواستی گناه کن.

4ـ وقتی عزرائیل برای قبض روح تو آمد، او را از خودت دفع کن، سپس هرچه خواستی گناه کن.

5ـ وقتی در قیامت تو را به سوی جهنم هدایت کردند، از رفتن به آنجا خودداری کن، سپس هرچه خواستی گناه کن.

منبع: بحارالانوار 78 ج ـ تحف‌العقول

به نقل از: روزنامه اطلاعات

مصلحت خدا

تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود. او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می‌نشست. سرانجام خسته و ناامید، از تخته پاره‌ها کلبه‌ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن  بیاساید. اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه‌اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود.

بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه در جا خشک‌اش زد. فریاد زد: «خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟». صبح روز بعد با صدای بوق کشتی‌ای که به ساحل نزدیک می‌شد از خواب پرید. کشتی‌ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود. نجات دهندگان می‌گفتند: «خدا خواست که ما دیشب آن آتشی را که روشن کرده بودی ببینیم».

خدایا با من حرف بزن

مرد نجواکنان گفت: «ای خداوند و ای روح بزرگ، با من حرف بزن» و چکاوکی با صدای قشنگی خواند، اما مرد نشنید.

و سپس دوباره فریاد زد: «با من حرف بزن» و برقی در آسمان جهید و صدای رعد در آسمان طنین افکن شد، اما مرد باز هم نشنید.

مرد نگاهی به اطراف انداخت و گفت: «ای خالق توانا، پس حداقل بگذار تا من تو را ببینم» و ستاره‌ای به روشنی درخشید، اما مرد رو به آسمان فریاد زد: «پروردگارا، به من معجزه‌ای نشان بده» و کودکی متولد شد و زندگی تازه‌ای آغاز شد، اما مرد متوجه نشد و با ناامیدی ناله کرد: «خدایا، مرا به شکلی لمس کن و بگذار تا بدانم اینجا حضور داری».

اما مرد با حرکت دست، حتی پروانه را هم از خود دور کرد و قدم زنان رفت...

فعالیت‌های فوق‌برنامه

عناوین معادل:

1- فعالیت‌های تحصیلی پیرامونی

2- فعالیت‌های تحصیلی الحاقی

3- برنامه درسی سوم

توجه: برنامه درسی برنامه‌ای است که بعد از دروس الزامی و انتخابی کلاسی قرار می‌گیرد که معمولاً خارج از کلاس درس جریان دارد.

تعریف فعالیت‌های فوق‌برنامه:

فعالیتی است که به‌منظور حفظ انگیزه و ایجاد چالش در یادگیری در فضای آزاد و مرتبط با موضوعات درسی طراحی می‌شود.

مجموعه‌ای از فعالیت‌ها و تجربیات دانش آموزان که به خارج از حیطه کلاس درس مربوط می شود و معمولاً غیر رسمی است و به ابتکارمعلم و دانش آموز وابسته است.

پیشینه فعالیت‌های تربیتی:

این فعالیت در گذشته شامل: نقاشی، ورزش، بازی‌های نمایشی، سخنوری، گردش و بازدید، سرود،دعا و مانند اینها بوده است که کم کم با زندگی واقعی پیوند خورده و گسترش یافته است.

ارزش فعالیت‌های تربیتی:

1- با نیازها، استعداد و علایق دانش آموز تناسب دارد.

2- از نظر فلسفی و روان‌شناختی توجیه دارد.

3- تجربیات مستدلی برای زندگی بزرگسالی ارائه می‌دهد.

4- دانش‌آموزان مشارکت در جامع را تجربه می‌کنند.

5- به پیشرفت تحصیلی آنها کمک می‌کند.

6- موجب شاداب‌سازی آنها می‌شود.

7- اعتماد به خود دانش‌آموز را بالا می‌برد.

اصول تدوین فعالیت‌های تربیتی:

1- هم جهت با محتوای برنامه درسی رسمی باشد.

2- با رشد عقلی، عاطفی، جسمی و اجتماعی دانش آموزان همخوانی داشته باشد.

3- انگیزه دانش آموز را تقویت کند.

4- دشواری آنها در سطح متوسط باشد.

5- در انجام فعالیت همیاری باشد.

6- خیلی زمان‌بر باشد.

7- متنوع و انعطاف پذیر باشد.

8- بر جنبه‌های مهارتی و نگرشی، بیشتر تاکید شود.

ادامه مطلب ...

فعالیت‌های مکمل و فوق‌برنامه در مدارس

رسالت آموزش و پرورش در هر کشوری تقویت نگرش انسانی به زندگی و ارتقای فلسفه آن و ایجاد توانایی در افراد جامعه برای زندگی سالم و سازنده است.

یکی از ویژگی‌های آموزش و پرورش پیشرفته و مدرن، توجه ویژه به فعالیت‌هایی است که دانش‌آموزان در بیرون از کلاس و مدرسه انجام می‌دهند. این قبیل فعالیت‌ها بدون شک بیشتر از فعالیت‌های کلاسی در رشد دانش‌آموزان مؤثر هستند. بر دستگاه تعلیم و تربیت هر کشوری واجب است در راستای این مهم وارد عرصه شده و زمینه‌های اجرایی این فرایند را فراهم آورد.

توسعه و غنی‌سازی فعالیت‌های مکمل و فوق‌برنامه با توجه به رویکرد نسبتاً متمرکز برنامه‌ریزی درسی و توجه کافی نداشتن به رشد مهارت‌های اجتماعی، عاطفی و شناختی فراگیران و در فرآیند یاددهی- یادگیری، لازم است برای تعدیل نارسایی و کاستی‌های برنامه درسی، توجه به علایق و استعدادها، پاسخ به نیازهای فردی، غنی‌سازی اوقات فراغت، پاسخ به تحولات پرشتاب دنیای امروز و تعمیق فرآیند یاددهی- یادگیری، فعالیت‌هایی در قالب مکمل و فوق‌برنامه برای اجرا در مدارس در نظر گرفته شود.

ادامه مطلب ...

حسین وارث آدم

شب عاشورا بود، عاشورای سال ۴۹؛ گفتم بروم به مجلس روضه‌ای، که صدایش از هر کوچه و خانه امشب بلند است. منصرف شدم. اما شب عاشورا بود شهر یکپارچه روضه بود و خانه یکپارچه سکوت و درد، چه می‌توانستم کرد؟ از خودم توانستم منصرف شوم، از روضه توانستم منصرف شوم، اما چگونه می‌توانستم خود را از عاشورا منصرف کنم؟

نامه‌ام را که به دوستم نوشته بودم– دوستی که هرگاه روزگار عاجزم می‌کرد و رنج به نالیدنم وا می‌داشت، به پناه او می‌رفتم– برگرفتم، گفتم در این تنهایی درد و این شب سوگ، بنشینم و با خود سوگواری کنم، مگر نمی‌شود تنها عزاداری کرد؟ نشستم و روضه‌ای برای دل خویش نوشتم، آنچه را در نامه‌ی او برای خود نوشته بودم و تصور غربت و رنج خودم بود، تصحیح کردم تا تصویر غربت و رنج حسین گردد.

… پیش چشمم را پرده‌ای از خون پوشیده است. در میان هیاهوی مکرر و خاطره انگیز دجله و فرات، این دو خصم خویشاوندی که هفت هزار سال، گام به گام با تاریخ همسفرند، غریو و غوغای تازه‌ای برپا است؛ صحرای سوزانی را می‌نگرم، با آسمانی به رنگ شرم، و خورشیدی کبود و گدازان، و هوایی آتش ریز، و دریای رملی که افق در افق گسترده است، و جویباری کف آلود از خون تازهای که می‌جوشد و گام به گام، همسفر فرات زلال است.

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپا داشته است و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه‌ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره‌زاری بی‌حاصل و شن‌ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال«خصومت جاری» و …

می‌ترسم در سیمای بزرگ و نیرومند او بنگرم، او که قربانی این همه زشتی و جهل است. به پاهایش می‌نگرم که همچنان استوار و صبور ایستاده و این تن صدها ضربه را بپا داشته است. ترسان و مرتعش از هیجان، نگاهم را بر روی چکمه‌ها و دامن ردایش بالا می‌برم: اینک دو دست فرو افتاده‌اش، دستی بر شمشیری که به نشانه شکست انسان، فرو می‌افتد، اما پنجه‌های خشمگینش، با تعصبی بی‌حاصل می‌کوشد، تا هنوز هم نگاهش دارد… جای انگشتان خونین بر قبضه شمشیری که دیگر…

… افتاد! و دست دیگرش، همچنان بلاتکلیف.

نگاهم را بالاتر می‌کشانم: از روزنه‌های زره خون بیرون می‌زند و بخار غلیظی که خورشید صحرا می‌مکد تا هر روز، صبح و شام، به انسان نشان دهد و جهان را خبر کند.

نگاهم را بالاتر می‌کشانم: گردنی که، همچون قله حرا، از کوهی روییده و ضربات بی‌امان همه تاریخ بر آن فرود آمده است. به سختی هولناکی کوفته و مجروح است، اما خم نشده است. نگاهم را از رشته‌های خونی که بر آن جاری است باز هم بالاتر می‌کشانم:  ناگهان چتری از دود و بخار! همچون توده انبوه خاکستری که از یک انفجار در فضا می‌ماند و… دیگر هیچ!

پنجه‌ای قلبم را وحشیانه در مشت می‌فشرد، دندان‌هایی به غیظ در جگرم فرو می‌رود، دود داغ و سوزنده‌ای از اعماق درونم بر سرم بالا می‌آید و چشمانم را می‌سوزاند، شرم و شکنجه سخت آزارم می‌دهد، که: «هستم»، که «زندگی می‌کنم».

این همه «بیچاره بودن» و بار «بودن» این همه سنگین! اشک امانم نمی‌دهد؛ نمی‌توانم ببینم. پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است. در برابرم، همه چیز در ابهامی ‌از خون و خاکستر می‌لرزد، اما همچنان با انتظاری از عشق و شرم، خیره می‌نگرم؛ شبحی را در قلب این ابر و دود باز می‌یابم، طرح گنگ و نامشخص یک چهره خاموش، چهره پرومته، رب‌النوعی اساطیری که اکنون حقیقت یافته است. هیجان و اشتیاق چشمانم را خشک می‌کند. غبار ابهام تیره‌ای که در موج اشک من می‌لرزد، کنارتر می‌رود. روشن‌تر می‌شود و خطوط چهره خواناتر.

چقدر تحمل ناپذیز است دیدن این همه درد، این همه فاجعه، در یک سیما، سیمایی که تمامی ‌رنج انسان را در سرگذشت زندگی مظلومش حکایت می‌کند. سیمایی که … چه بگویم؟

مفتی اعظم اسلام او را به نام یک «خارجی عاصی بر دین الله و رافض سنت محمد» محکوم کرده و به مرگش فتوی داده است. و شمشیرها از همه سو برکشیده، و تیرها از همه جا رها، و خیمه‌ها آتش زده و رجاله در اندیشه غارت، و کینه‌ها زبانه کشیده و دشمن همه جا در کمین، و دوست بازیچه دشمن و هوا تفتیده و غربت سنگین و دشمن شوره‌زاری بی‌حاصل و شن‌ها داغ و تشنگی جان گزا و دجله سیاه، هار و حمله ور و فرات سرخ، مرز کین و مرگ در اشغال «خصومت جاری» و…

در پیرامونش، جز اجساد گرمی که در خون خویش خفته‌اند، کسی از او دفاع نمی‌کند. همچون تندیس غربت و تنهایی و رنج، از موج خون، در صحرا، قامت کشیده و همچنان، بر رهگذر تاریخ ایستاده است.

نه باز می‌گردد،

که: به کجا؟

نه پیش می‌رود،

که: چگونه؟

نه می‌جنگد،

که: با چه؟

نه سخن می‌گوید،

که: با که؟

و نه می‌نشیند،

که: هرگز!

ایستاده است و تمامی ‌جهادش اینکه… نیفتد

همچون سندانی در زیر ضربه‌های دشمن و دوست، در زیر چکش تمامی ‌خداوندان سه گانه زمین(خسرو و دهگان و موبد، زور و زر و تزویر، سیاست و اقتصاد و مذهب)، در طول تاریخ، از آدم تا… خودش! به سیمای شگفتش دوباره چشم می‌دوزم، در نگاه این بنده خویش می‌نگرد، خاموش و آشنا؛ با نگاهی که جز غم نیست. همچنان ساکت می‌ماند.

نمی‌توانم تحمل کنم؛ سنگین است؛ تمامی‌«بودن»م را در خود می‌شکند و خرد می‌کند. می‌گریزم. اما می‌ترسم تنها بمانم، تنها با خودم، تحمل خویش نیز سخت شرم آور و شکنجه آمیز است. به کوچه می‌گریزم، تا در سیاهی جمعیت گم شوم. در هیاهوی شهر، صدای سرزنش خویش را نشنوم.

خلق بسیاری انبوه شده‌اند و شهر، آشفته و پرخروش می‌گرید، عربده‌ها و ضجه‌ها و عَلم و عَماری و «صلیب جریده» و تیغ و زنجیری که دیوانه‌وار بر سر و روی و پشت و پهلوی خود می‌زنند، و مردانی با رداهای بلند و... .

عمامه پیغمبر بر سر و... آه!... باز همان چهره‌های تکراری تاریخ! غمگین و سیاه‌پوش، همه جا پیشاپیش خلایق!

تنها و آواره به هر سو می‌دوم، گوشه آستین این را می‌گیرم، دامن ردای او را می‌چسبم، می‌پرسم، با تمام نیاز می‌پرسم؛ غرقه در اشک و درد: «این مرد کیست»؟ «دردش چیست»؟ این تنها وارث تاریخ انسان، وارث پرچم سرخ زمان، تنها چرا؟ چه کرده است؟ چه کشیده است؟ به من بگویید: نامش چیست؟

هیچ کس پاسخم را نمی‌گوید!

پیش چشمم را پرده ای از اشک پوشیده است...

گفتار اندر ستایش پیغمبر

ترا دانش و دین رهاند درست

در رستگاری ببایدت جست

وگر دل نخواهی که باشد نژند

نخواهی که دایم بوی مستمند

به گفتار پیغمبرت راه جوی

دل از تیرگیها بدین آب شوی

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی

خداوند امر و خداوند نهی

که خورشید بعد از رسولان مه

نتابید بر کس ز بوبکر به

عمر کرد اسلام را آشکار

بیاراست گیتی چو باغ بهار

پس از هر دوان بود عثمان گزین

خداوند شرم و خداوند دین

چهارم علی بود جفت بتول

که او را به خوبی ستاید رسول

که من شهر علمم علیم در ست

درست این سخن قول پیغمبرست

گواهی دهم کاین سخنها ز اوست

تو گویی دو گوشم پرآواز اوست

علی را چنین گفت و دیگر همین

کزیشان قوی شد به هر گونه دین

نبی آفتاب و صحابان چو ماه

به هم بستهٔ یکدگر راست راه

منم بندهٔ اهل بیت نبی

ستایندهٔ خاک و پای وصی

حکیم این جهان را چو دریا نهاد

برانگیخته موج ازو تندباد

چو هفتاد کشتی برو ساخته

همه بادبانها برافراخته

یکی پهن کشتی بسان عروس

بیاراسته همچو چشم خروس

محمد بدو اندرون با علی

همان اهل بیت نبی و ولی

خردمند کز دور دریا بدید

کرانه نه پیدا و بن ناپدید

بدانست کو موج خواهد زدن

کس از غرق بیرون نخواهد شدن

به دل گفت اگر با نبی و وصی

شوم غرقه دارم دو یار وفی

همانا که باشد مرا دستگیر

خداوند تاج و لوا و سریر

خداوند جوی می و انگبین

همان چشمهٔ شیر و ماء معین

اگر چشم داری به دیگر سرای

به نزد نبی و علی گیر جای

گرت زین بد آید گناه منست

چنین است و این دین و راه منست

برین زادم و هم برین بگذرم

چنان دان که خاک پی حیدرم

دلت گر به راه خطا مایلست

ترا دشمن اندر جهان خود دلست

نباشد جز از بی‌پدر دشمنش

که یزدان به آتش بسوزد تنش

هر آنکس که در جانش بغض علیست

ازو زارتر در جهان زار کیست

نگر تا نداری به بازی جهان

نه برگردی از نیک پی همرهان

همه نیکی ات باید آغاز کرد

چو با نیکنامان بوی همنورد

از این در سخن چند رانم همی

همانا کرانش ندانم همی

فردوسی

ابان بن سعید کیست؟

آیا هرگز دیده‏اید که درخت حنظل، میوه شیرین دهد؟ آیا هرگز شنیده‏اید که در زمین شوره‌زار و بیابان سوزان، گلستانى مصفا و چمنى سرسبز و خرّم پدید آید؟ آیا هرگز ممکن است نور، در آغوش ظلمت به وجود آید؟ ...این‏ها همه، ناشدنى است؛ ولى اگر با زندگى «ابان بن سعید» آشنا شوید، خواهید دید که این قانون طبیعى همه جا حکمفرما نبوده، استثنأپذیر می‌باشد!!

آرى «ابان »در پرتو ایمان پر شور، و با زندگى شگفت‏انگیز خود «ممتنع» را «ممکن» ساخت! اگر مى‏خواهید بدانید چگونه درخت حنظل، میوه شیرین مى‏دهد. چگونه از زمین شوره زار گلستان سبز و خرّم بوجود مى‏آید و چگونه نور در آغوش ظلمت پدیدار مى‏شود؟ بیائید دفتر زندگى پر افتخار و درخشان او را ورق بزنیم:

پدر او سعید بن عاص از قبیله معروف بنی‌امیه است. بنی‌امیه از روزگاران قدیم، با بنی‌هاشم کینه دیرینه داشتند. کینه‌هائى که با گذشت زمان، آتش آن خاموش نشده بود، از این رو بنی‌امیه از نخستین روزى که پیامبر اسلام(ص) دعوت خود را آشکار ساخت، به مخالفت با او بر خاستند و در کار شکنى و دشمنى با پیامبر(ص) از هیچ چیز فروگذار نکردند براى بنی‌امیه قابل تحمل نبود که به آئین محمد(ص) که از تیره بنی‌هاشم بود در آیند، و از او پیروى کند.

بنی‌امیه نمى‏توانستند ببینند محمد(ص)، پرچمدار آئینى شده است که مردم آن را از جان و دل مى‏پذیرند؛ و در راه آن، همه گونه فداکارى و جانبازى مى‏کنند؛ و هر روز که مى‏گذرد بر تعداد پیروان او افزوده مى‏گردد. از این رو باتمام قدرت، از نفوذ و گسترش اسلام جلوگیرى مى‏کردند. این خاندان بدسرشت، به اندازه‏اى ناپاک بودند که قرآن مجید، آنها را در خت پلید نامیده است.

ادامه مطلب ...

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

 

باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

این صبح تیره باز دمید از کجا کزو

کار جهان و خلق جهان جمله در هم است

گویا طلوع می‌کند از مغرب آفتاب

کاشوب در تمامی ذرات عالم است

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست

این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست

سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

جن و ملک بر آدمیان نوحه می‌کنند

گویا عزای اشرف اولاد آدم است

ادامه مطلب ...

مسابقه عکس عاشورائیان

 

ضمن تسلیت پیشاپیش ایام سوگواری سالار شهیدان، مدیریت دانش آموزی استان با همکاری معاونت پرورشی و تربیت بدنی اداره‌ی کل در نظر دارد جهت به تصویر کشیدن ارادتمندی مردم شریف استان به محضر حضرت اباعبدا... الحسین(ع)، دومین دوره‌ی مسابقه‌ی عکاسی تحت عنوان «عکس عاشورائیان» را در دو بخش دوربین دیجیتال و تلفن همراه برگزار نماید. دانش آموزان هنرمند می‌توانند از مجالس و محافل عزاداری و مراسم آئینی و سنتی صحنه‌های ارزشمند را ثبت نموده و با رعایت شرایط ذیل در قالب لوح فشرده به مدیریت دانش آموزی استان ارسال نمایند. مدیریت دانش آموزی استان به 10 نفر از برگزیدگان مسابقه در هر بخش هدایای نفیسی تقدیم خواهد کرد.

مستدعی است دستور فرمائید نسبت به اطلاع رسانی مناسب در سطح مدارس اقدام و آثار برگزیده را مطابق با ضوابط اجرایی حداکثر تا تاریخ 3/10/89 به دبیرخانه مسابقه ارسال نمایند.

ضوابط اجرایی مسابقه:

1- شرکت برای دانش آموزان علاقه‌مند آزاد است و شرکت‌کنندگان می‌بایست فرم شرکت در مسابقه را همراه آثار ارسال نمایند.

2- آثار ارسال شده توسط شرکت‌کنندگان به منزله اعلام مالکیت معنوی آثار می‌باشد. تصاویر می بایست متعلق به شرکت کننده در مسابقه باشد.

3- موضوع عکس‌های ارسالی می بایست با موضوع مسابقه مطابقت داشته باشد.

4- عکس‌ها می بایست حقیقی و با دوربین عکاسی یا موبایل گرفته شده باشند. تنها عکس‌هایی داوری خواهد شد که دخل و تصرف با ابزار گرافیکی بر روی آنها انجام نشده باشد.

5- اندازه عکس ارسالی برای موبایل حداقل 800×600 و برای دوربین دیجیتال 1600×1200 باشد.

6- فایل عکس‌ها باید روی لوح فشرده با ابعاد اصلی و فرمت jpg به دبیرخانه مسابقه ارسال گردد.

7- هر یک از دانش آموزان می توانند مجموعاً 10 عکس منتخب را جهت شرکت در مسابقه ارسال نمایند.

8- دانش آموزان علاقه‌مند می توانند در هر دو بخش مسابقه(موبایل و دوربین) آثار خود را ارسال نمایند.

9- فایل عکس‌ها با نام و نام خانوادگی به حروف انگلیسی از شماره ردیف 01 نامگذاری نموده و ارسال نمایند.

10- لازم است درون لوح‌فشرده یک فایل word ذخیره گردد که حاوی اطلاعات ذیل باشد: نام و نام خانوادگی، نام پدر، کد ملی، منطقه/ ناحیه آموزش و پرورش، نام آموزشگاه، دوره‌ی تحصیلی، پایه تحصیلی، نشانی دقیق پستی، شماره تلفن ثابت منزل و آموزشگاه، شماره تلفن همراه و Email، تاریخ و محل عکاسی.

زیارت وارث

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ ادَمَ صَفْوَةِ اللَّهِ،

سلام بر تو اى وارث حضرت آدم برگزیده خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ نُوحٍ نَبِىِّ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ‏

سلام بر تو اى وارث حضرت نوح پیامبر خدا سلام بر تو اى وارث‏

اِبْراهیمَ خَلیلِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُوسى‏ کَلیمِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ‏

ابراهیم خلیل خدا سلام بر تو اى وارث موسى هم گفتار خدا سلام‏

عَلَیْکَ یا وارِثَ عیسى‏ رُوحِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُحَمَّدٍ

بر تو اى وارث حضرت عیسى روح خدا سلام بر تو اى وارث حضرت محمد

حَبیبِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ عَلِىٍّ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَلِىِّ اللَّهِ،

حبیب خدا سلام بر تو اى وارث على امیر مؤمنان ولى خدا

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ الْحَسَنِ الشَّهیدِ سِبْطِ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ‏

سلام بر تو اى وارث حسن آن امام شهید و نوه رسول خدا سلام‏

عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ الْبَشیرِ النَّذیرِ وَابْنَ سَیِّدِ

بر تو اى فرزند رسول خدا سلام بر تو اى فرزند مژده‏دهنده و ترساننده و پسر آقاى‏

الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ‏

اوصیاء سلام بر تو اى فرزند فاطمه بانوى زنان جهانیان سلام‏

عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خِیَرَةَ اللَّهِ وَابْنَ خِیَرَتِهِ، اَلسَّلامُ‏

بر تو اى اباعبدالله سلام بر تو اى برگزیده خدا و فرزند برگزیده او سلام‏

عَلَیْکَ یا ثارَ اللَّهِ وَابْنَ ثارِهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوِتْرُ الْمَوْتُورُ،

بر تو اى خون خدا و فرزند خون خدا سلام بر تو اى کشته مظلومى که انتقام خونت گرفته نشد

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْإِمامُ الْهادِى الزَّکِىُّ وَعَلى‏ اَرْواحٍ حَلَّتْ بِفِنآئِکَ،

سلام بر تو اى امام راهنماى پاک و بر آن ارواحى که به آستان تو فرود آمدند

وَاَقامَتْ فى‏ جِوارِکَ، وَوَفَدَتْ مَعَ زُوَّارِکَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ مِنِّى‏ ما

و در جوارت رحل اقامت افکندند و با زائرانت ورود کردند سلام من بر تو  تا

بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، فَلَقَدْ عَظُمَتْ بِکَ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّ الْمُصابُ‏

زنده‏ام من و برپا است شب و روز که براستى بزرگ شد به تو مصیبت و گران شد سوگوارى‏

فِى الْمُؤْمِنینَ وَالْمُسْلِمینَ، وَفى‏ اَهْلِ السَّمواتِ اَجْمَعینَ، وَفى‏

در میان مؤمنان و مسلمانان و در میان ساکنین آسمانها همگى و در میان‏

سُکّانِ الْأَرَضینَ، فَاِنَّا للَّهِ‏ِ وَاِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ، وَصَلَواتُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ‏

ساکنین زمینها «انا للَّه و انا الیه راجعون» درودهاى خدا و برکاتش‏

وَتَحِیَّاتُهُ عَلَیْکَ، وَعَلى‏ ابآئِکَ الطّاهِرینَ الطَّیِّبینَ الْمُنْتَجَبینَ، وَعَلى‏

و تحیتهایش بر تو و بر پدران پاک و پاکیزه و برگزیده‏ات و بر فرزندان راهنماى‏

ذَراریهِمُ الْهُداةِ الْمَهْدِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ وَعَلَیْهِمْ، وَعَلى‏

راه‏یافته‏شان باد سلام بر تو اى سرور من و بر ایشان و

{رُوحِکَ وَعَلى} اَرْواحِهِمْ، وَعَلى‏ تُرْبَتِکَ وَعَلى‏ تُرْبَتِهِمْ، اَللّهُمَّ لَقِّهِمْ‏

بر ارواح ایشان و بر تربت تو و بر تربت ایشان خدایا ببار بر ایشان‏

رَحْمَةً وَرِضْواناً وَرَوْحاً وَرَیْحاناً، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مَوْلاىَ یا اَبا

رحمت و خوشنودى و روح و ریحانى سلام بر تو اى سرور من اى ابا

عَبْدِاللَّهِ، یَا بْنَ خاتَمِ النَّبِیّینَ، وَیَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، وَیَا بْنَ سَیِّدَةِ

عبدالله اى فرزند خاتم پیمبران و اى فرزند آقاى اوصیاء و فرزند بانوى‏

نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَهیدُ یَا بْنَ الشَّهیدِ، یا اَخَ الشَّهیدِ

زنان جهانیان سلام بر تو اى شهید (راه حق) و اى پسر شهید و اى برادر شهید

یا اَبَا الشُّهَدآءِ، اَللّهُمَّ بَلِّغْهُ عَنّى‏ فى‏ هذِهِ السَّاعَةِ وَفى‏ هذَا الْیَوْمِ،

و اى پدر شهیدان خدایا برسان به او از اجانب من در این ساعت و در این روز

وَفى‏ هذَا الْوَقْتِ وَفى‏ کُلِّ وَقْتٍ، تَحِیَّةً کَثیرَةً وَسَلاماً، سَلامُ اللَّهِ عَلَیْکَ‏

و در این وقت و در هر وقت تحیتى زیاد و سلامى بسیار سلام خدا بر تو

وَرَحْمَةُاللَّهِ‏وَبَرَکاتُهُ یَابْنَ سَیِّدِالْعالَمینَ، وَعَلَى الْمُسْتَشْهَدینَ مَعَکَ‏

و رحمت خدا و برکاتش اى فرزند آقاى جهانیان و نیز بر شهید شدگان با تو

سَلاماً مُتَّصِلاً مَا اتَّصَلَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ‏

سلامى پیوسته به پیوستگى شب و روز سلام بر حسین بن‏

عَلِىٍ‏ّ الشَّهیدِ، السَّلامُ عَلى‏ عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ، اَلسَّلامُ عَلَى‏

على شهید (راه حق) سلام بر على بن الحسین آن شهید (عالیقدر) سلام بر

الْعَبَّاسِ بْنِ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ الشَّهیدِ، السَّلامُ عَلَى الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ

عباس فرزند امیرمؤمنان آن شهید (والا مقام) سلام بر فرزندان شهید

اَمِیرِ الْمُؤْمِنینَ، اَلسَّلامُ عَلَى الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ، اَلسَّلامُ عَلَى‏

امیر مؤمنان سلام بر فرزندان شهید حسن سلام بر

الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ، السَّلامُ عَلَى الشُّهَدآءِ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرٍ

شهیدان از فرزندان حسین سلام بر شهیدان از فرزندان جعفر

وَعَقیلٍ، اَلسَّلامُ عَلى‏ کُلِّ مُسْتَشْهَدٍ مَعَهُمْ مِنَ الْمُؤْمِنینَ، اَللّهُمَّ صَلِ‏

و عقیل سلام بر هر شهیدى که با ایشان بود از مؤمنان خدایا درود فرست‏

عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، وَبَلِّغْهُمْ عَنّى‏ تَحِیَّةً کَثیرَةً وَسَلاماً، اَلسَّلامُ‏

بر محمد و آل محمد و برسان به ایشان از جانب من تحیتى زیاد و سلامى بسیار سلام‏

عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ، اَحْسَنَ اللَّهُ لَکَ الْعَزآءَ فى‏ وَلَدِکِ الْحُسَیْنِ، اَلسَّلامُ‏

بر تو اى رسول خدا نیکو کند خداوند صبر تو را در سوگوارى فرزندت حسین سلام‏

عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ، اَحْسَنَ اللَّهُ لَکِ الْعَزآءَ فى‏ وَلَدِکِ الْحُسَیْنِ، اَلسَّلامُ‏

بر تو اى فاطمه نیکو کند خداوند صبر تو را در سوگوارى فرزندت حسین سلام‏

عَلَیْکَ یا اَمیرَ الْمُؤْمِنینَ، اَحْسَنَ اللَّهُ لَکَ الْعَزآءَ فِى وَلَدِکَ الْحُسَیْنِ،

بر تو اى امیرمؤمنان نیکو کند خدا صبر تو را در مصیبت فرزندت حسین‏

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ، اَحْسَنَ اللَّهُ لَکَ الْعَزآءَ فى‏ اَخیکَ‏

سلام بر تو اى ابا محمد حسن (مجتبى) نیکو گرداند خدا صبر تو را در مصیبت برادرت‏

الْحُسَیْنِ، یا مَوْلاىَ یا اَبا عَبْدِاللَّهِ اَنَا ضَیْفُ اللَّهِ وَضَیْفُکَ، وَجارُ اللَّهِ‏

حسین اى مولاى من اى ابا عبداللَّه من میهمان خدا و میهمان توأم و در پناه خدا

وَجارُکَ، وَلِکُلِّ ضَیْفٍ وَجارٍ قِرىً، وَقِراىَ فى‏ هذَا الْوَقْتِ، اَنْ تَسْئَلَ‏

و پناه توأم و براى هر میهمان و پناهنده‏اى حق پذیرایى است و پذیرایى من در این وقت این است که از

اللَّهَ سُبْحانَهُ وَتَعالى‏ اَنْ یَرْزُقَنى‏ فَکاکَ رَقَبَتى‏ مِنَ النَّارِ، اِنَّهُ سَمیعُ‏

خداى سبحان بخواهى که روزیم گرداند آزادى از آتش دوزخ را که براستى او شنواى‏

الدُّعآءِ قَریبٌ مُجیبٌ

دعا و نزدیک و اجابت کننده است

باشلاندێ حسین‌ین ایام عزاسی

بـاشـلانــدێ حسیـن‌ین ایّـام-ی-عـزاسـی

سیزده‌ن کؤمک ایسته‌ر حقّ‌ین شُهداسی

قلبینده امام-ی-عصرین غمی آرتار

جهد ائیله اماندیر پوْزما بۇ اساسی

 

گر عئشقی حسینی درک ائتسوْن اؤزۆنده

اشگون قطراتین گیزله‌تمه گؤزۆنده

لبّیک دیلونده گؤز یاشێ یۆزۆنده

ائیله شه-ی-دینه خیدمت بۇ سؤزۆنده

فرض ائت اۇجالۇبدۇر «ینصرنی» صداسی

 

تؤک شیشه‌ی-ی-دیلده‌ن روخساره گولابی

کیم آغلار حسینه، آرتێقدێ{ر} ثوابی

فیض-ی-عبراتون یوْخ حد-وْ-نصابی

عاجیزدێ ملک‌لر ائتسین بۇ حئسابی

واضح‌دێ بۇ مطلب یوْ چون-وْ-چراسی

 

ینصرنی بۇیۇردۇ، سلطان-ی-حقیقت

بۇ کلمه‌ده اوْل شاه، ائتدی سیزی دعوت

ایندی بۇ عزاده هر کیم ائده خیدمت

مثل اینکه شهادت اوْلمۇش اوْنا قیسمت

البته شهیدین جنّتدیر بهاسی

 

هر کیم وۇرا زنجیر، هر کیم وۇرا سینه

تنبیه ائله‌ییبدیر خصم-ی-شه-ی-دینه

اوْن گۆن دۇتۇلۇر یاس، هر ایلده حسینه

چۆنکۆ اوْ مقدّس، قانون سَببینه

دین-ی-نبوی‌نین مُحکم‌دی بناسی

 

بۇ شأن-وْجلاله، قۇربانم حسین جان

عالمده آچێبسان بیر سفره‌ی-ی-ائحسان

عرش-ی-حقه گئتدی، حلقوندان آخان قان

اوْل قانێ وئریبسه‌ن جنّاتی آلێبسان

بۇ بارده حقّین وار عئین-ی-رضاسی

 

فکریمده دوْلاندێ اوْل غملی زمانون

آغزۇندا عطشده‌ن دؤنمه‌زدی زبانون

زینب کؤمه‌گینه اوْلمادێ توانون

سنگین یارالاردان جوش ائیله‌دی قانون

شئمرین اۇجالاندا مئیداندا نداسی

 

شعر: استاد یحیوی

محرم باشلانماسێ نؤحه‌سی

یـاران گلیـن فغـانـه، مــاه-ی-محــرم اوْلـدۇ

دۇتدۇ جهانی ماته‌م، بیر اؤزگه عاله‌م اوْلدۇ

 

بیلمه م نه غمدی یارب، تازه‌له‌نیر بۇ هر ایل

بـۇ دردیـده‌‌ن عـلاوه، اوْلـدۇ غریبـه موشکـول

اوْلمـاز بـۇ درده چـاره، اوْلدۇ بۇ تازه نیسگیـل

اوْل شاه-ی-کم سیپاهین، زوواری بر هم اوْلدۇ

 

نیسگیلله‌رون فداسی ائی شاه-ی-بی‌مددکار

اوْلمـادێ گــرچــی بـۇ ایـل، کـرب-وْ-بـلایه زووار

ساللێــق خییالـه قبـرون، اوْللـۇق سنـه عـزادار

بۇ ایلده بۇ موصیبه‌ت غـم اۆسته بیر غـم اوْلـدۇ

 

هانسێ غمینله موْلا بیلمه‌م گله‌ک فغانـه

یـوْخدۇر دیلیمـده یارا، جوملـه چکیـم بیانـه

کیمدیر دؤزه سنین تک، بۇ درد-ی-بیکه‌رانه

کیم سن کیمی بلاکئش، ائی فخرئ عاله‌م اوْلدۇ

 

وئردیله عون-وْ-جعفر، اوْل چؤلده تئشنه لب جان

اوْلــدۇ علـی-ی-اکبـــر راه-ی-خـــۇداده قـۇربـــان

ائتدیله شیرئ‌خواره طئفلون، نئشـان-ی-پئیکـان

ظۆلـم اۆستـه ظۆلـم-ی-تـازه، مـوْلا دۇبـاره اوْلـدۇ

 

لئیـلانـی ائتـدی مجنـون اوْل اکبـریـن فـراغــی

صبـر-وْ-قـراریـن آلـدێ، وصـلینیـن ایشتییاغــی

اؤلدۆردیله‌ر سیته‌ملـه، گؤرمـه‌دی توْی اوْتاغی

گـؤردۆ بـۇحالــی لئیـــلا دردیلــه همــده‌م اوْلـــدۇ

 

قالماز اۆره‌کده طاقه‌ت، چۆن ذیکر اوْلاندا ائسمون

قالدێ قۇرۇ یئر اۆسته، اۆچ گۆن یارالێ جئسمون

آت چاپدێ نعشون اۆسته، موْلا اوْ چؤلده خصمون

اوْل چؤلده ایستی قۇملار، رخمیوه مرهـه‌م اوْلـدۇ

 

فریاد اوْلا اوْ وقتـه‌ن ائـی سـروه‌ر-ی-مدینـه

قتلگه‌هی گزیـردی، نـازلـێ قێزێـن سکینـه

تاپدێ یارلێ نعشون، اوْل ماه-ی-بی‌قرینـه

وۇردۇ زی بسکـی باشـه، احوالـی بر هـم اوْلــدۇ

 

چکــدی نه درد-وْ-غملـه‌ر، کرب-وْ-بــلاده زینـب

تـاب ائتـدی هــر بــلایــه، راه-ی-وفــاده زینـب

گؤردۆ سر-ی-حۆسئینی، نوکئ جیداده، زینب

غمـده‌ن آغـاردی زولفی، رعنـا قـدی خــم اوْلــدۇ

شاعر:دلریش